گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خانواده
جلد اول
لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ ... » .153
آیه



« وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ »
ترجمه
هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد پدرشان (یعقوب) گفت: من بوي یوسف را احساس میکنم اگر مرا به نادانی و کم
عقلی نسبت ندهید. ( 94 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
به معنی ناتوانی فکر و سفاهت و بعضی به معنی دروغ دانستهاند و در اصل به معنی فساد است، بنابراین جمله « فَنَدْ » از ماده « تُفَنِّدُون »
(لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ) یعنی اگر مرا سفیه و فاسد العقل نخوانید … فرزندان یعقوب در حالی که از خوشحالی در پوست خود
نمیگنجیدند، پیراهن یوسف را با خود برداشته، همراه قافله از مصر حرکت کردند، این برادران با این که یکی از شیرینترین
لحظات زندگی خود را میگذراندند، در سرزمین شام و کنعان، در خانه یعقوب پیر، گرد و غبار اندوه غم و ماتم بر چهره همه
اما همزمان با حرکت کاروان از مصر، ناگهان در » . نشسته بود خانوادهاي افسرده، عزادار و پر اندوه، لحظات دردناکی را میگذراند
خانه یعقوب، حادثهاي رخ داد که همه را در بهت و تعجب فرو برد، یعقوب تکانی خورد و با اطمینان و امید کامل صدا زد اگر
من « زبان به بدگویی نگشایید و مرا به سفاهت و نادانی و دروغ نسبت ندهید به شما میگویم من بوي یوسف عزیزم را میشنوم
احساس میکنم دوران غم و محنت به زودي به سر میآید و زمان وصال و پیروزي فرا میرسد، خاندان یعقوب لباس عزا و ماتم از
« فَ َ ص لَت » تن بیرون میکنند و در جامه شادي و سرور فرو خواهند رفت، اما گمان نمیکنم شما این سخنان را باور کنید. از جمله
( استفاده میشود که این احساس براي یعقوب به مجرد حرکت کاروان از مصر دست داد. (صفحه 669
صفحه 359 از 391
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
فَصْ ل: این واژه به مفهوم بریده شدن و جدا گشتن است و به داور و فرمانروا نیز به تناسب این که کارها را روشن و قاطع به پایان
برگرفته شده و در اصل به معناي سست انگاشتن و ناتوان « فَنْد » گفته میشود. تَفْنید: از ریشه « فِیْ َ ص ل » ، میبرد و دستور میدهد
شمردن و اتّهام فساد عقل بستن، آمده است. پارهاي نیز آن را به دروغ نسبت دادن، معنی کردهاند.
بوي گل را از چه جویم؟ از گلاب!
بار دیگر کاروان کوچکی از مصر حرکت کرد. این کاروان، کاروان بشارت و نوید است. کاروانی است که به همراه خویش بوي
گل و نشان ماه را به همراه دارد و موج سرور و شادمانی و شادکامی را با خود میآورد. قرآن در ترسیم این فراز از سرگذشت
درسآموز یوسف میفرماید: وَ لَمَّا فَ َ ص لَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِ دُ ریحَ یُوسُفَ و هنگامی که کاروان از مصر حرکت کرد و با
پشت سر نهادن دیوارهاي آن شهر، راه شام و کنعان را در پیش گرفت، پدر یوسف و برادرانش، به خاندان و نزدیکان و نوادگانش
که بر گرد او بودند گفت: راستی که من بوي دلانگیز و پر معنویت یوسف را احساس میکنم. از حضرت صادق علیهالسلام
آوردهاند که فرمود: با حرکت کاروان بشارت، یعقوب بوي پیراهن یوسف را در فلسطین و از مسافتی به اندازه ده شب راه احساس
آوردهاند که گفت: یعقوب بوي پیراهن « ابن عبّاس » کرد. قالَ علیهالسلام: وَجَدَ یَعْقُوبُ ریحَ قَمیصِ یُوسُفَ مِنْ مَسیرَةِ عَشْرِ لَیالٍ. و از
این مسافت را هشتاد فرسنگ میشمارد و میگوید: یعقوب از « حَسَن » . یوسف را از مسافتی به اندازه هشت شب راه احساس کرد
« ابن عبّاس » . این فاصله بوي پیراهن یوسف را استشمام نمود و پارهاي دیگر میگویند از (صفحه 670 ) مسافتی به اندازه یک ماه راه
میگوید با حرکت کاروان بشارت از مصر به سوي فلسطین، نسیمی دلانگیز و جانبخشوزیدن گرفت و بوي پیراهن یوسف را با
خود به سوي یعقوب برد. آن گاه میافزاید: بادِ صبا از خدا اجازه گرفت تا پیش از رسیدن کاروان بشارت و آمدن پیراهن یوسف،
بوي دلانگیز آن را به پدر کهنسال او برساند و خدا نیز به آن اجازه داد. به همین تناسب است که از آن پس هر اندوهزدهاي به
وسیله باد صبا و نسیم دلانگیز، غم و اندوه جانکاه خویشتن را کاهش میدهد و شاعران و سرایندگان در وصف این نسیم جانبخش،
« مُجاهِد » و « ابن عَبّاس » شعرهاي زیبا و دلنشین میسرایند. لَوْلا أَنْ تُفَنِّدُونِ. در تفسیر این فراز دیدگاهها اینگونه است: 1 به باور
، « ابن اِسحاق » منظور این است که: اگر نسبت کمخردي به من ندهید، من بوي یوسف را احساس میکنم و مییابم. 2 امّا به باور
و … منظور « سُدي » ، « سعید بن جُبَیر » منظور این است که: اگر دیدگاه و نظرم را سست نشمارید … 3 از دیدگاه گروهی از جمله
منظور این است که: اگر نگویید بر اثر کهنسالی خردش را « حَسَن » و « قَتادَه » این است که: اگر دروغگویم نخوانید … 4 و از دیدگاه
( از دست داده است، بوي یوسف را استشمام میکنم. (صفحه 671
قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفی ... » .154
آیه
« قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ »
ترجمه
صفحه 360 از 391
گفتند: به خدا تو در همان گمراهی سابقت هستی. ( 95 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اطرافیان یعقوب که قاعدتا نوهها و همسران فرزندان او و مانند آنان بودند با کمال تعجب و گستاخی رو به سوي او کردند و با
چه گمراهی از این بالاتر که سالیان دراز از مرگ یوسف .« گفتند: به خدا سوگند تو در همان گمراهی قدیمیت هستی » قاطعیت
میگذرد، تو هنوز فکر میکنی او زنده است و تازه میگویی من بوي یوسفم را از مصر میشنوم؟ مصر کجا شام و کنعان کجا؟ آیا
این دلیل بر آن نیست که تو همواره در عالم خیالات غوطهوري و پندارهایت را واقعیت میپنداري، این چه حرف عجیبی است که
میگویی؟ امّا این گمراهی تازگی ندارد، قبلًا هم به فرزندانت گفتی بروید به مصر و از یوسفم جستجو کنید و از اینجا روشن
میشود که منظور از ضلالت، گمراهی در عقیده نبوده، بلکه گمراهی در تشخیص مسائل مربوط به یوسف بوده است: ولی به هر
حال این تعبیرات نشان میدهد که آنها با این پیامبر بزرگ و پیر سالخورده و روشن ضمیر با چه خشونت و جسارتی رفتار
میکردند، یکجا گفتند: پدرمان در ضلال مبین است و این جا گفتند: تو در ضلال قدیمیت میباشی. آنها از صفاي دل و
روشنایی باطن پیر کنعان بیخبر بودند و قلب او را همچون دل خود تاریک میشمردند و فکر نمیکردند حوادث آینده از نقاط
دور و نزدیک در آیینه قلبش منعکس میشود. شبها و روزهاي متعددي سپري شد و یعقوب همچنان در انتظار به سر میبرد،
انتظاري جانسوز که در عمق آن شادي و سرور و آرامش و اطمینان موج میزد، در حالی که اطرافیان او در برابر اینگونه مسائل
( بیتفاوت بودند و اصولًا ماجراي یوسف را براي همیشه پایان یافته میدانستند. (صفحه 672
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
قَدیم: دیرین. نزدیکان و نوادگان یعقوب که بر گرد آن بزرگوار نشسته بودند، از آنجایی که از دنیاي او بیگانه بودند و از مهر و
عشق او و انتظارش به منظور آمدنِ نشانی از یوسف چیزي حس نمیکردند، به او رو کردند و گفتند: به خداي سوگند که تو در
منظور آنان این بود که یوسف سالها پیش جهان « قَتادَه » و « حَسَن » مورد یوسف و عشق به او در گمراهی دیرینهات هستی. به باور
را بدرود گفته است و تو هنوز در همان آرزوهاي خام و پندارهایت در مورد او هستی و فکر میکنی که زنده میشود و باز
منظورشان این بود که: تو هنوز در همان سرسختی و پندار دیرینهات در مهر به یوسف هستی و این « مُقاتِل » میگردد. امّا به باور
( سخن تو نیز از همان محبّت افراطیات ریشه میگیرد. (صفحه 673
فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ ... » .155
آیه
« فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ »
ترجمه
اما هنگامی که بشارت دهنده آمد، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند ناگهان بینا شد، گفت: آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایی
سراغ دارم که شما نمیدانید؟ ( 96 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
صفحه 361 از 391
سرانجام لطف خدا کار خود را کرد
بعد از چندین شبانه روز که معلوم نیست بر یعقوب چه اندازه گذشت، یک روز صدا بلند شد بیایید که کاروان کنعان از مصر آمده
« بشیر » است، فرزندان یعقوب بر خلاف گذشته شاد و خندان وارد شهر شدند و با سرعت به سراغ خانه پدر رفتند و قبل از همه
(همان بشارت دهنده وصال و حامل پیراهن یوسف) نزد یعقوب پیر آمد و پیراهن را بر صورت او افکند، یعقوب که چشمان
بیفروغش توانایی دیدن پیراهن را نداشت، همین اندازه احساس کرد که بوي آشنایی از آن به مشام جانش میرسد، در یک لحظه
طلایی پر سرور، احساس کرد تمام ذرات وجودش روشن شده است، آسمان و زمین میخندند، نسیم رحمت میوزد، گرد و غبار
اندوه را در هم میپیچید و با خود میبرد، در و دیوار گویا فریاد شادي میکشند و یعقوب نیز با آنها تبسم میکند، هیجان عجیبی
سر تا پاي پیرمرد را فراگرفته است، ناگهان احساس کرد، چشمش روشن شد، همه جا را میبیند و دنیا با زیباییهایش بار دیگر در
هنگامی که بشارت دهنده آمد آن (پیراهن) را بر صورت او افکند ناگهان بینا » : برابر چشم او قرار گرفتهاند، چنان که قرآن میگوید
.« شد
چگونه یعقوب، بوي پیراهن یوسف را حس کرد
این سؤالی است که بسیاري از مفسران، آن را مطرح کرده و معمولاً به عنوان یک معجزه و خارق عادت براي یعقوب یا یوسف
شمردهاند، ولی با توجه به این که قرآن از این نظر سکوت دارد و آن را به عنوان اعجاز یا غیر اعجاز قلمداد نمیکند، میتوان
انتقال فکر از نقاط دور دست یک مسأله مسلّم علمی « تله پاتی » (صفحه 674 ) توجیه علمی نیز بر آن یافت. چرا که امروز مسأله
است، که در میان افرادي که پیوند نزدیک با یکدیگر دارند و یا از قدرت روحی فوقالعادهاي برخوردارند برقرار میشود. شاید
بسیاري از ما در زندگی روزمره خود به این مسأله برخورد کردهایم که گاهی فلان مادر یا برادر بدون جهت احساس ناراحتی فوق
العاده در خود میکند، چیزي نمیگذرد که به او خبر میرسد براي فرزند یا برادرش در نقطه دوردستی حادثه ناگواري اتفاق افتاده
است. دانشمندان این نوع احساس را از طریق تلهپاتی و انتقال فکر از نقاط دور توجیه میکنند. در داستان یعقوب نیز ممکن است
پیوند فوق العاده شدید او با یوسف و عظمت روح او سبب شده باشد که احساسی را که از حمل پیراهن یوسف بر برادران دست
داده بود از آن فاصله دور در مغز خود جذب کند. البته این امر نیز کاملاً امکان دارد که این مسأله مربوط به وسعت دایره علم
گاهی » : پیامبران بوده باشد. در بعضی از روایات نیز اشاره جالبی به مسأله انتقال فکر شده است و آن این که کسی از امام باقر پرسید
اندوهناك میشوم بی آن که مصیبتی به من رسیده باشد یا حادثه ناگواري اتفاق بیفتد، آن چنان که خانواده و دوستانم در چهره
آري خداوند مؤمنان را از طینت واحد بهشتی آفریده و از روحش در آنها دمیده، لذا مؤمنان برادر » : فرمود ، « من مشاهده میکنند
1) از بعضی از روایات نیز ) .« یکدیگرند هنگامی که در یکی از شهرها به یکی از این برادران مصیبتی برسد در بقیه تأثیر میگذارد
استفاده میشود که این پیراهن یک پیراهن معمولی نبوده، یک پیراهن بهشتی بوده که از ابراهیم خلیل در خاندان یعقوب به یادگار
( مانده بود و کسی که همچون یعقوب شامه بهشتی داشت، بوي این پیراهن بهشتی را از دور احساس میکرد. ( 2
تفاوت حالات پیامبران
اصول » - اشکال معروف دیگري در اینجا است که در اشعار فارسی نیز منعکس شده است، که کسی به یعقوب گفت: ***** 1
جلد 2، صفحه 464 آورده شده. (صفحه 675 ) ز مصرش بوي پیراهن « نور الثقلین » 2- توضیح بیشتر در . جلد 2، صفحه 133 ، « کافی
شنیدي چرا در چاه کنعانش ندیدي/. چگونه میشود این پیامبر بزرگ از آن همه راه که بعضی هشتاد فرسخ و بعضی ده روز راه
صفحه 362 از 391
نوشتهاند، بوي پیراهن یوسف را بشنود اما در بیخ گوش خودش در سرزمین کنعان به هنگامی که او را در چاه انداخته بودند، از
حوادثی که میگذرد، آگاه نشود. پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست، چرا که علم آنها نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده
پروردگار است و آن جا که خدا بخواهد آنها ندانند نمیدانند هر چند مربوط به نزدیکترین نقاط جهان باشد. آنها را از این نظر
میتوان به مسافرانی تشبیه کرد که در یک شب تاریک و ظلمانی از بیابانی که ابرها آسمان آن را فرا گرفته است میگذرد،
لحظهاي برق در آسمان میزند و تا اعماق بیابان را روشن میسازد و همه چیز در برابر چشم این مسافران روشن میشود، اما
لحظهاي دیگر خاموش میشود و تاریکی همه جا را فرا میگیرد به طوري که هیچ چیز به چشم نمیخورد. شاید حدیثی که از امام
جَعَلَ اللّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الاِْمامِ عَمُودا مِنْ نُورٍ یَنْظُرُ » : صادق در مورد علم امام نقل شده نیز اشاره به همین معنی باشد آن جا که میفرماید
اللّهُ بِه اِلَی الاِْمامِ وَ یَنْظُرُ الاِْمامُ بِه اِلَیْهِ فَاِذا اَرادَ عَلِمَ شَیْءً نَظَرَ فی ذلِکَ النُّورِ فَعَرَفَهُ: خداوند در میان خودش و امام و پیشواي خلق،
ستونی از نور قرار داده که خداوند از این طریق به امام مینگرد و امام نیز از این طریق به پروردگارش و هنگامی که بخواهد چیزي
1) و شعر معروف سعدي در دنباله شعر فوق نیز ناظر به همین بیان و ) .« را بداند در آن ستون نور نظر میافکند و از آن آگاه میشود
همینگونه روایات است. بگفت احوال ما برق جهان است گهی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلا نشینم گهی تا پشت
نهج البلاغه » در اینجا به معنی جهنده است و برق جهان یعنی برق جهنده آسمان). ***** 1- شرح « جهان ») ./ پاي خود نبینم
جلد 5، صفحه 200 . (صفحه 676 ) و با توجه به این واقعیت جاي تعجب نیست که روزي بنا به مشیت الهی براي آزمودن ، « خویی
یعقوب از حوادث کنعان که در نزدیکیش میگذرد بیخبر باشد و روز دیگر که دوران محنت و آزمون به پایان میرسد، از مصر
بوي پیراهنش را احساس کند.
چگونه یعقوب بینایی خود را بازیافت؟
بعضی از مفسران احتمال دادهاند که یعقوب نور چشم خود را به کلی از دست نداده بود بلکه چشمانش ضعیف شده بود و به هنگام
فرارسیدن مقدمات وصال آن چنان انقلاب و هیجانی به او دست داد که به حال نخست بازگشت، ولی ظاهر آیات قرآن نشان
میدهد که او به کلی نابینا و حتی چشمانش سفید شده بود، بنابراین بازگشت به بیناییش از طریق اعجاز صورت گرفت، قرآن
( میگوید: (فَارْتَدَّ بَصیرا). (صفحه 677
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
و یعقوب پس از گستاخی نزدیکانش، دیگر لب فرو بست و به آنان چیزي نگفت، امّا در کران تا کران وجودش غوغایی برپا بود
…تا سرانجام کاروان بشارت از راه رسید … فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً پس هنگامی که آن مژدهرسان از راه
در این مورد « ابن عبّاس » . رسید و آن پیراهن را بر چهره یعقوب افکند، به ناگاه نورِ دیدگانش بازگشت و به لطف خدا بینا گردید
در این مورد آورده است که: پس « ضَ حّاك » 1) بود. و ) « مالک بن ذُعْر » فرزند بزرگ یعقوب یا « یهودا » آورده است که مژدهرسان
از افکنده شدن آن پیراهن بر چهره یعقوب، آن بزرگوار پس از نابیناییاش بینا گردید و پس از ناتوانی و پیري، توانمند و جوان شد
و گفت: اینک نمیدانم که به مژدهرسان چه پاداشی بدهم؟ و آن گاه براي او دعا کرد که: پروردگارا، سختیهاي مرگ را بر او
آسان گردان. قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. و به کسانی که بر گرد او بودند روي آورد و گفت: آیا به شما
نگفتم که من از مهر و قدرت خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید؟! آیا بارها به شما نگفتم که خداي توانا خواب یوسف را
تحقّق میبخشد و رنجها و سختیها را به وسیله شکیبایی و بردباري از پیامبران و شایسته کرداران دور میسازد؟ آري، من این
میگوید: خداي پرمهر زنده بودن یوسف را به « حَسَن » . حقایق را بارها به شما گفتم، امّا شما گوش جان نسپردید و در نیافتید
صفحه 363 از 391
یعقوب خبر داده بود، امّا اقامتگاه او را به وي نشان نداده بود. 1. نامبرده همان آبرسان کاروانی بود که یوسف را از چاه بالا
( کشید. (صفحه 678
قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ ... » .156
آیه
« قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ »
ترجمه
گفتند: پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. ( 97 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
این معجزه شگفتانگیز برادران را سخت در فکر فرو برد، لحظهاي به گذشته تاریک خود میاندیشیدند، گذشتهاي مملو از خطا و
گناه و اشتباه و تنگ چشمیها، اما چه خوب است که انسان هنگامی که به اشتباه خود پی برد فورا به فکر اصلاح و جبران بیفتد،
گفتند: پدر جان از خدا بخواه که گناهان و خطاهاي ما را ببخشد، » همانگونه که فرزندان یعقوب افتادند دست به دامن پدر زدند و
.« چرا که ما گناهکار و خطاکار بودیم
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
و آنان با دیدن آن همه شگفتی و عظمت دگرگون شدند و روي توبه به بارگاه خدا آوردند: قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا و گفتند:
هان اي پدر گرانمایه! از خدا براي ما آمرزش بخواه و دعا کن که او گناهان ما را ببخشد. إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ. چرا که ما در آنچه انجام
( دادیم گناهکار و خطاکار بودهایم. (صفحه 679
قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ ... » .157
آیه
« قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ »
ترجمه
گفت: به زودي براي شما از پروردگارم آمرزش میطلبم که او غفور و رحیم است. ( 98 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
وعده استغفار
ولی یعقوب به « یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ: خداوند شما را بیامرزد » : در آیه فوق میخوانیم که یوسف در برابر اظهار ندامت برادران گفت
صفحه 364 از 391
بعدا براي شما استغفار خواهم » : هنگامی که آنها نزد او اعتراف به گناه و اظهار ندامت کردند و تقاضاي استغفار نمودند، میگوید
و همانگونه که در روایات وارد شده هدفش این بوده است که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه که وقت « کرد
مناسبتري براي اجابت دعا و پذیرش توبه است، به تأخیر اندازد. ( 1) اکنون این سؤال پیش میآید که چرا یوسف به طور قطع به
آنها پاسخ گفت و اما پدر موکول به آینده کرد. ممکن است این تفاوت به خاطر آن باشد که یوسف از امکان آمرزش و این که
این گناه قابل بخشش است سخن میگفت، ولی یعقوب از فعلیت آن و این که چه باید کرد که این آمرزش تحقق یابد، بحث
میکرد.
توسل جایز است
از آیه فوق استفاده میشود که تقاضاي استغفار از دیگري نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی است براي رسیدن به لطف
پروردگار وگرنه چگونه ممکن بود یعقوب پیامبر، تقاضاي فرزندان را دائر به استغفار براي آنان بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت
دهد. این نشان میدهد که توسل به اولیاي الهی، اجمالاً امري جایز است و آنها که آن را ممنوع و مخالف با اصل توحید
جلد 6، صفحه 3291 ، در این تفسیر میخوانیم که هدفش این بود که در ، « تفسیر قرطبی » - میشمرند، از متون قرآن، ***** 1
شب جمعهاي که مصادف با روز عاشورا بود براي آنها استغفار کند. (صفحه 680 ) آگاهی ندارند و یا تعصبهاي غلط مانع دید
آنها میشود.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
و آن بزرگمردِ شایستهکردار، گستاخی و اشتباه آنان را نادیده گرفت و به آنان وعده مساعد داد و فرمود: نگران نباشید که به زودي
« ابن طاووس » از بارگاه پروردگارم برایتان آمرزش خواهم خواست. قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ. برخی از جمله
در این مورد آوردهاند که: یعقوب بدان دلیل در دم براي آنان طلب آمرزش نکرد که در نظر داشت سحرگاه جمعه برایشان آمرزش
بر آنند که یعقوب « ابن مسعود » بخواهد. و از حضرت صادق علیهالسلام نیز همین دیدگاه روایت شده است. امّا گروهی از جمله
آمرزش خواهی براي آنان را تا سحرگاه به تأخیر افکند؛ چرا که سحرگاهان براي اجابت دعا مناسبتر است و از حضرت صادق
علیهالسلام نیز در بیانی دیگر این دیدگاه روایت شده است. و پاره دیگر بر آنند که آن حضرت به مدت بیست سال رو به بارگاه
خدا میایستاد و براي آمرزش گناهان فرزندانش دعا میکرد و آنان نیز پشت سر پدرشان میایستادند و آمین میگفتند. در این
مورد آوردهاند که: جبرئیل نزد یعقوب آمد و این دعا را به او آموخت که: یا رَجاءَالْمُؤْمِنینَ! لا تُخَیِّبْ رَجائی، وَ یا غَوْثَ الْمُؤْمِنینَ!
اَغِثْنی، وَ یا عَوْنَ الْمُؤْمِنینَ! اَعِنّی، وَ یا حَبیبَ التَّوّابینَ! تُبْ عَلَیَّ وَ اسْتَجِبْ لَهُمْ. هان اي امید ایمان آوردگان! امید مرا به نومیدي تبدیل
مساز؛ اي فریادرس ایمان آوردگان! به فریادم برس؛ اي یار و مددکار ایمان آوردگان! یاریم برسان؛ و اي دوستدار توبهکاران!
( توبهام را بپذیر و دعاي اینان را پذیرا باش! (صفحه 681
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ ... » .158
آیه
« فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوي إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ »
ترجمه
صفحه 365 از 391
هنگامی که بر یوسف وارد شدند او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که انشاءاللّه در امن و
امان خواهید بود. ( 99 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
سرانجام کار یوسف و یعقوب و برادران
در کتاب مفردات میگوید: در اصل به معنی انضمام چیزي به چیز دیگر است و انضمام کردن یوسف، پدر « راغب » چنان که « اَوي »
و مادرش را به خود، کنایه از در آغوش گرفتن آنها است. با فرا رسیدن کاروان حامل بزرگترین بشارت از مصر به کنعان و بینا
شدن یعقوب پیر، ولولهاي در کنعان افتاد، خانوادهاي که سالها لباس غم و اندوه را از تن بیرون نکرده بود، غرق در سرور و شادي
شد، آنها از این همه نعمت الهی هرگز خشنودي خود را کتمان نمیکردند. اکنون طبق توصیه یوسف باید این خانواده به سوي مصر
حرکت کند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، یعقوب را بر مرکب سوار کردند، در حالی که لبهاي او به ذکر و شکر خدا
مشغول بود و عشق وصال آن چنان به او نیرو و توان بخشیده بود که گویی از نو، جوان شده است. این سفر بر خلاف سفرهاي
گذشته برادران که با بیم و نگرانی توأم بود، خالی از هر گونه دغدغه بود و حتی اگر خود سفر رنجی میداشت، این رنج در برابر
آن چه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود که: وصال کعبه چنان میدواندم بشتاب که خارهاي مغیلان حریر میآید شبها
و روزها با کندي حرکت میکردند، چرا که اشتیاق وصال، هر دقیقهاي را روز یا سالی میکرد، ولی هر چه بود گذشت و
آباديهاي مصر از دور نمایان گشت، مصر با مزارع سرسبز و درختان سر به آسمان کشیده و ساختمانهاي زیبایش. اما قرآن
همانگونه که سیره همیشگیاش میباشد، این مقدمات را که با کمی اندیشه و تفکر روشن میشود، حذف کرده و در این مرحله
( فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ (صفحه 682 ) « هنگامی که وارد بر یوسف شدند، یوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد » : چنین میگوید
آوي إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ). سرانجام شیرینترین لحظه زندگی یعقوب، تحقق یافت و در این دیدار و وصال که بعد از سالها فراق، دست داده،
بود لحظاتی بر یعقوب و یوسف گذشت که جز خدا هیچکس نمیداند آن دو چه احساساتی در این لحظات شیرین داشتند، چه
به همگی گفت در سرزمین مصر قدم بگذارید که به خواست » اشکها شوق ریختند و چه نالههاي عاشقانه سر دادند. سپس یوسف
که مصر در حکومت یوسف امن و امان شده بود (وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ) و از « خدا همه، در امنیت کامل خواهید بود
که « دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ » این جمله استفاده میشود که یوسف به استقبال پدر و مادر تا بیرون دروازه شهر آمده بود و شاید از جمله
مربوط به بیرون دروازه است استفاده میشود که دستور داده بود در آن جا خیمهها بر پا کنند و از پدر و مادر و برادران پذیرایی
مقدماتی به عمل آورند.
امنیت نعمت بزرگ خدا
گذاشت و به پدر و مادر و برادران گفت: وارد مصر « امنیت » یوسف از میان تمام مواهب و نعمتهاي مصر، انگشت روي مسأله
شوید که انشاء اللّه در امنیت خواهید بود و این نشان میدهد که نعمت امنیت ریشه همه نعمتها است و حقا چنین است زیرا هر
گاه امنیت از میان برود، سایر مسائل رفاهی و مواهب مادي و معنوي نیز به خطر خواهد افتاد، در یک محیط ناامن، نه اطاعت خدا
مقدور است و نه زندگی توأم با سربلندي و آسودگی فکر و نه تلاش و کوشش و جهاد براي پیشبرد هدفهاي اجتماعی. این جمله
ممکن است ضمنا اشاره به این نکته باشد که یوسف میخواهد بگوید سرزمین مصر در حکومت من آن سرزمین فراعنه دیروز
نیست، آن خودکامگیها، جنایتها، استثمارها، خفقانها و شکنجهها همه از میان رفته است، محیطی است کاملًا امن و امان.
صفحه 366 از 391
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
بامداد روشن وصال
(صفحه 683 ) سرانجام شب تیره و تار هجران به بامداد روشن نزدیک شد و رنج فراق به پایان رسید و یعقوب نه تنها بوي یوسف،
که پیراهن معجزهآساي او را نیز دریافت داشت و به دعوت فرزند گرانقدرش به سوي مصر حرکت کرد و پس از پیمایش راهی
طولانی وارد مصر گردید و با استقبال پر شکوهی از سوي دولت و مردم مصر و فرمانرواي بزرگ آن کشور که یوسف بود، رو به
رو شد. قرآن در ترسیم ادامه این سرگذشت اندیشاننده میفرماید: فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُف پس هنگامی که یعقوب به همراه
خاندانش بر یوسف وارد شدند، او با مهر و فروتنی وصف ناپذیري پدر و مادرش را در کنار خود جاي داد. از حضرت باقر
علیهالسلام آوردهاند که فرمود: پس از رسیدن کاروان بشارت، یعقوب به فرزندانش گفت: اینک بار سفر بر بندید تا به همراه همه
خاندان و نزدیکان به سوي یوسف حرکت کنیم. آنان بار سفر بستند و یعقوب به همراه خاله یوسف که همسر او بود با کاروانیان به
راه افتادند و از شور و شوق بسیار، آن راه طولانی را در نُه روز پیمودند و به مصر رسیدند. در آنجا به سوي اقامتگاه یوسف رفتند
که با استقبالی پرشور رو به رو گردیدند. او پدر را در آغوش کشید و گریه شوق سر داد و آن گاه خالهاش را بر تخت قدرت و
فرمانروایی نشاند و خود به درون خانه رفت و با آراستگی کامل و لباس رسمی وارد شد و آنان با دیدن او، به پاس سپاس به بارگاه
خدا و قدرشناسی از نعمتهایی که بر خاندان یعقوب ارزانی داشته بود، سجده سپاس گزاردند. پارهاي در این مورد آوردهاند که
یوسف به همراه کاروان بشارت، دویست مرکب با وسایل سفر به سوي پدرش گسیل داشت و از او خواست تا همه خاندان خویش
را به مصر بیاورد؛ و هنگامی که آنان حرکت کردند و نزدیک مصر رسیدند، آن حضرت با کارگزاران حکومت عادلانه و
آزادمنشانه و انسانی خویش و با لشکریان و تودههاي مردم به استقبال پدر شتافت. (صفحه 684 ) هنگامی که یعقوب آن غوغاي
« یهودا » ؟ جمعیت و آن شور و هیجان و شکوه و احترام را دید، به فرزندانش گفت: این پادشاه مصر است که به استقبال آمده است
در این مورد آورده است که: « کَلْبی » . گفت: پدر، این فرزند گرانمایهات یوسف است که خدا همه چیز به او ارزانی داشته است
سلام بر «. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُذْهِبَ الَاحْزانِ » : یوسف در یک فرسخی شهر به پدر رسید و یعقوب در سلام بر او سبقت جست و گفت
تو اي زداینده و برطرف سازنده غمها! آوي إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ به باور بیشتر مفسران، یوسف پدر و خاله خویش را در کنار خود جاي داد؛
چرا که مادرش جهان را بدرود گفته و پدرش با خاله یوسف پیمان زندگی مشترك بسته بود. با این بیان در آیه شریفه از خاله به
مادر « جُبّائی » و « ابن اسحاق » عنوان مادر یاد شده، همانگونه که در آیه دیگري از عمو به عنوان پدر یاد شده است( 1). امّا به باور
در این مورد آورده است که: مادرش از دنیا رفته بود، امّا « حَسَن » یوسف زنده بود و منظور آیه شریفه همان مادر واقعی است. و
براي این که خواب یوسف درست تعبیر گردد، به خواست خدا زنده شد تا در سجده سپاس به بارگاه خدا حضور داشته باشد. وَ قالَ
ادْخُلُوا مِصْ رَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنین. و آن گاه پیش از ورود آنان به مصر، به آنها گفت: اینک به مصر وارد گردید که انشاءاللّه در
امنیّت و آزادي و رفاه و آسایش و سعادت و سلامت خواهید بود. بیان این جمله بدان دلیل است که مردم پیش از آن، از شاهان
میگوید: آنان در روز ورود به مصر هفتاد و سه نفر بودند « وَهَب » . مصر میترسیدند و بی اجازه آنها نمیتوانستند داخل مصر شوند
و هنگامی که به همراه موسی از آنجا بیرون آمدند، تنها فراتر از شش هزار مرد در میان آنان بود. 1. سوره بَقَرَه، آیه 133 . (صفحه
(685
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی ... » .159
آیه
صفحه 367 از 391
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَ  قا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ »
« السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ
ترجمه
و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند و گفت: پدر! این تحقق خوابی است که قبلاً دیدم
خداوند آن را به حقیقت پیوست و او به من نیکی کرد، هنگامی که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از آن بیابان (به این جا)
آورد و بعد از آن که شیطان میان من و برادرانم فساد کرد، پروردگار من نسبت به آن چه میخواهد (و شایسته میداند) صاحب
لطف است چرا که او دانا و حکیم است. ( 100 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ). عظمت این نعمت الهی و ) « او پدر و مادرش را بر تخت نشاند » ، هنگامی که وارد بارگاه یوسف شدند
« همگی در برابر او به سجده افتادند » عمق این موهبت و لطف پروردگار، آن چنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثیر قرار داد که
و عرض کرد: پدر جان! این همان تأویل خوابی است که از قبل در » (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدا). در این هنگام یوسف، رو به سوي پدر کرد
وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیايَ مِنْ قَبْلُ). مگر نه این است که در خواب دیده ) « آن هنگام که کودك خردسالی بیش نبودم دیدم
خداوند این خواب را به » بودم خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر من سجده کردند. ببین همانگونه که تو پیش بینی میکردي
وَ قَدْ ) « پروردگار به من لطف و نیکی کرد، آن زمانی که مرا از زندان خارج ساخت » .( قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّا ) « واقعیت مبدل ساخت
أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ). جالب اینکه درباره مشکلات زندگی خود فقط سخن از زندان مصر میگوید اما به خاطر
خداوند چه قدر به من لطف کرد که شما را از آن بیابان کنعان به اینجا » برادران، سخنی از چاه کنعان نگفت. سپس اضافه کرد
وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ ) « آورد بعد از آن که شیطان در میان من و برادرانم فساد انگیزي نمود
إِخْوَتی). باز در اینجا نمونه دیگري از سعه (صفحه 686 ) صدر و بزرگواري خود را نشان میدهد و بی آن که بگوید مقصر چه
کسی بوده، تنها به صورت سربسته میگوید: شیطان در این کار دخالت کرد و عامل فساد شد، چرا که او نمیخواهد از گذشته
بدو) نیز جالب است و روشنگر تفاوت تمدن مصر نسبت به ) « بیابان » خطاهاي برادران شکایت کند. تعبیر از سرزمین کنعان به
چرا که پروردگارم کانون لطف است و هر چیز را بخواهد » ، کنعان میباشد. سرانجام میگوید همه این مواهب از ناحیه خدا است
کارهاي بندگانش را تدبیر و مشکلاتشان را سهل و آسان میسازد (إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ). او میداند چه کسانی « لطف میکند
إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ). ) « چرا که او علیم و حکیم است » ، نیازمندند و نیز چه کسانی شایستهاند
وسوسههاي شیطان
به معنی وارد شدن در کاري به قصد فساد و افساد است، دلیل بر « نَزَغ » با توجه به این که « أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی » جمله
این است که وسوسههاي شیطانی در اینگونه ماجراها همیشه نقش مهمی دارد، ولی از این وسوسهها به تنهایی کاري ساخته نیست،
تصمیم گیرنده نهایی خود انسان است، بلکه او است که درهاي قلب خود را به روي شیطان میگشاید و اجازه ورود به او میدهد،
بنابراین از آیه فوق، هیچگونه مطلبی که بر خلاف اصل آزادي اراده باشد استفاده نمیشود. منتها یوسف با آن بزرگواري و بلندي
صفحه 368 از 391
فکري و سعه صدر نمیخواست برادران را که خود به اندازه کافی شرمنده بودند، در این ماجرا شرمندهتر کند و لذا اشارهاي به
( تصمیم گیرنده نهایی نکرد و تنها پاي وسوسههاي شیطان را که عامل درجه دوم بود به میان کشید. (صفحه 687
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
پس از ورود به اقامتگاه یوسف بود که او پیش آمد و به صورتی دیگر به تجلیل و تکریم و گرامیداشت آنان پرداخت، که قرآن در
این مورد میفرماید: وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ او پدر و مادرش را گرامی داشت و بر تخت نشاند. وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً و همه آنان نیز در
گرامیداشت یوسف و سپاس به بارگاه خدا در برابر آن همه موَهَبت و نعمت - که به خاندان یعقوب ارزانی داشته بود - در برابر
آنان براي یوسف سجده کردند؛ چرا که در آن « زَجّاج » و « قَتادَه » یوسف، براي خدا سجده سپاس گزاردند. به باور برخی از جمله
روزگاران در احترام به بزرگان چنین میکردند و در شریعت آنان نیز این کار ناروا شناخته نشده بود، امّا با فرود قرآن شریف،
سجده تنها ویژه خدا اعلان گردید و در احترام به بزرگان به جاي سجده، سلام که درود و تحیّت بهشتیان است رواج یافت. امّا به
آنان سجده نکردند بلکه در احترام به یوسف به سان همان چیزي که در میان دیگر ملّتها رسم است که در برابر « کَلْبی » باور
بر آن است که کار آنان سجده بود، امّا نه براي یوسف بلکه ضمیر در « ابن عبّاس » . بزرگان خم میشوند، به حالت تعظیم خم شدند
به خدا برمیگردد و منظور این است که: آنان یوسف را به سان قبلهاي قرار دادند و در برابر او براي خدا سجده سپاس در برابر « لَهُ »
آن همه نعمت و موَهَبت به جاي آوردند. گفتنی است که این تفسیر از حضرت صادق علیهالسلام نیز روایت شده است. علی بن
ابراهیم در این مورد آورده است که موسی بن محمّد ضمن پرسشهاي گوناگونی از حضرت هادي علیهالسلام، از جمله از تفسیر
آیه مورد بحث پرسید و گفت: سرورم! با این که یعقوب و فرزندانش پیامبر و پیامبر زاده بودند چگونه در برابر یوسف سجده
اَمّا سُجُودُ یَعْقُوبَ وَ وُلْدِهِ، فَاِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِیُوسُفَ وَ اِنَّما کانَ مِنْهُمْ طاعَۀً » ( کردند؟ آن گرانمایه عصرها و نسلها فرمود: (صفحه 688
لِلّهِ وَ تَحِیَّتُهُ لِیُوسُفَ، کَما اَنَّ السُّجُودَ مِنَ الْمَلائِکَۀِ لِآدَمَ کانَ مِنْهُمْ طاعۀً لِلّهِ وَ تَحِیَّۀً لِآدَمَ ، فَسَجَدَ یَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ وَ یُوسُفُ مَعَهُمْ شُکْرا
1) سجده یعقوب و فرزندانش، براي …) « لِلّهِ لاِجْتِماعِ شَمْلهِمْ، اَلَمْ تَرَ اَنَّهُ یَقُولُ فی شُکْرِهِ فی ذلِکَ الْوَقْتِ: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ
یوسف نبود بلکه آنان در راه فرمانبرداري خدا و براي او سجده کردند و این سجده در برابر یوسف و به احترام او انجام شد، درست
همانگونه که سجده فرشتگان در برابر آدم به احترام او بود، امّا در راه اطاعت خدا و به فرمان او انجام شد؛ از این رو یعقوب و
فرزندانش به همراه یوسف همگی سجده سپاس به بارگاه خدا گزاردند که آن نعمتها و موَهَبتها را به آنان ارزانی داشت و آنان
را پس از پراکندگی و رنج بسیار، شادمان و خوشحال در یک جا گرد آورد و کارشان را سامان داد. آن گاه آن حضرت افزود: و
شاهد این توحید گرایی و یکتاپرستی و سجده شکر آنان براي خدا این است که یوسف در دعاي خویش پس از سجده یا در حال
سجده رو به بارگاه خدا کرد و نیایشگرانه گفت: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ. پروردگارا، تو هستی که به من بهرهاي بزرگ از فرمانروایی ارزانی
داشتی و از دانش تعبیر خوابها به من آموختی. اي پدیدآورنده آسمانها و زمین، تنها تو هستی که در این جهان و جهان دیگر
سرپرست منی؛ مرا مسلمان از دنیا بر و مرا به شایستگان پیوند ده! وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیايَ مِنْ قَبْلُ و یوسف گفت: اي پدر!
این همان تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق بخشید و راست گردانید قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَ  قا که پروردگارم آن را
در این مورد آورده است که: میان خواب « حَسَن » ( تحقق بخشید و راست گردانید. 1. تفسیر قُمّی، ج 1، ص 356 . (صفحه 689
آوردهاند که « سلمان فارسی » این فاصله را هفتاد سال میداند. از « عبداللّه بن شَوْذَب » یوسف و تعبیر آن هشتاد سال طول کشید. و
این فاصله را هیجده سال میداند و میگوید: یوسف با « ابن اسحاق » . آن را بیست سال مینگرد « کَلْبی » این فاصله چهل سال بود. و
بود که به « رحمت » و « میشا » ، « افرائیم » زلیخا پیمان زندگی مشترك بست و خدا از او سه فرزند به وي ارزانی داشت که نامهایشان
صفحه 369 از 391
برگزیده شد و میان رحلت یوسف و بعثت موسی چهار صد سال فاصله بود. وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ « اَیّوب » همسري
و به یقین پروردگارم به من احسان و نیکی کرد آن گاه که مرا از زندان بیرون آورد. وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ و شما را از آن بیابان به
اینجا آورد؛ چرا که بخشی از خاندان یعقوب براي اداره دامها و چرانیدن گوسفندان خود در دشت و صحرا روزگار را
میگذراندند و به خاطر خشکسالی و قحطی همه دامهاي خود را از دست دادند و به فقر گرفتار آمدند که خدا بدین وسیله آنان را
به مصر برد و توانگرشان ساخت. یوسف از میان الطاف بسیار خدا بر او، در اینجا از نجات خویش از زندان سخن به میان آورد و از
نجات خویش از قعر چاه به لطف خدا، چیزي نگفت و این بدان دلیل است که نخواست شرمندگی برادران را فراهم آورد و به باور
برخی بدان جهت بود که نجات از زندان و روشن شدن پاکی و پاکدامنی او در افکار عمومی و پایان یافتن رنج و فشار روحیاش
در زندانِ بیداد، برایش مهمتر از هر گرفتاري بود. مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی آن هم پس از این که شیطان میان من
میگوید: منظور این است که: پس از این که « ابن عبّاس » . و برادرانم بذر تباهی افشاند و صفا و محبّت خانوادگی ما را از میان برد
شیطان به وسیله آفت (صفحه 690 ) حسد، زندگی ما را تیره و تار ساخت. إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاء به یقین پروردگارم در تدبیر کار
بندگانش طبق خواست خود، صاحب لطف و مهر است و مشکلات را براي آنان آسان میسازد و به مهر اوست که این همه نعمت
از « لَطیف » میگوید: واژه « اَزْهَري » . براي ما فراهم آمده و شب تیره و سرد فراق به بامداد روشن و شورانگیز وصال تبدیل شده است
« لَطیف » نامهاي بلند و باعظمت خداست و نشانگر این واقعیت است که او نسبت به بندگان خویش مهربان است. و به باور پارهاي
به مفهوم دانا و عالم به ریزهکاريها « لَطیف » ، آن کسی است که خواسته انسان را از سر مهر برآورده میسازد و به باور پارهاي دیگر
از حضرت « النُّبُوَّة » و جزئیات است. إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ. چرا که او به همه چیزها دانا و در تدبیر همه کارها فرزانه است. در کتاب
باقر علیهالسلام آوردهاند که فرمود: یعقوب به یوسف گفت: پسرم! بگو برادرانت با تو چگونه رفتار کردند؟ پاسخ داد: پدر جان،
مرا در این مورد معاف دار؛ چرا که نمیخواهم شما و آنان را ناراحت بنگرم. یعقوب او را سوگند داد که جریان را بیان کند. او
گفت: پدر جان، پس از دور شدنمان از شما، آنان بدرفتاري را آغاز کردند و با من به خشونت و تندي پرداختند؛ آن گاه مرا بر سر
چاه آوردند و از من خواستند تا پیراهنم را از تن درآورم. آنان را به حرمت و آبروي شما سوگند دادم که لباسم را از بدنم در
نیاورند، امّا در برابر مقاومت من یکی از آنان چاقو کشید و با تهدید از من خواست تا پیراهنم را درآورم. یعقوب با شنیدن این
سخن فریادي از پرده دل برآورد و بیهوش شد و پس از ساعتی به هوش آمد و از یوسف خواست تا ادامه داستان را باز گوید، که
یوسف او را به حرمت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق سوگند داد تا او را از بیان رفتار بیدادگرانه آنان معاف دارد. در روایت دیگري
آمده است که یوسف گفت: پدر جان، از رفتار آنان با من (صفحه 691 ) مپرس، بلکه از مهر و لطف خدا با من جویا شو تا بگویم
آورده است: یعقوب هنگامی که به مصر آمد یکصد و سی سال « ابوحمزه » . به من چه نیکیها کرد! و چه نعمتها ارزانی داشت
داشت، هفده سال دیگر در آنجا زیست و در یکصد و چهل و هفت سالگی جهان را بدرود گفت؛ او را در تابوتی که از چوب
نیز جهان را « عیصو » ساخته شده بود قرار دادند و به بیتالمقدس بردند. در روز ورود پیکر پاك او به آن شهر، برادرش « ساج »
بدرود گفت و هر دو تن را در یک آرامگاه و یک قبر قرار دادند. آن دو برادر با هم ولادت یافتند و با هم جهان را بدرود گفتند و
در یک آرامگاه به خاك سپرده شدند و سن هر دو به هنگام مرگ یکصد و چهل و هفت سال بود. یوسف پس از به خاکسپاري
پیکر پاك پدر طبق وصیت او به مصر بازآمد و بیست و سه سال دیگر زیست. او نخستین رسول بنیاسرائیل بود و به هنگام مرگ،
وصیت کرد تا او را در کنار پدرش به خاك سپارند. پارهاي بر آنند که پیکر پاك او را در مصر به خاك سپردند و حضرت موسی
روایت « محمّد بن مُسْلِم » از « النُّبُوَّة » پس از مدتی بدن او را به بیت المقدس و به آرامگاه پدرش یعقوب انتقال داد. و نیز در کتاب
شده است که: از حضرت باقر علیهالسلام پرسیدم: سرورم یعقوب چند سال در مصر به همراه یوسف زیست؟ فرمود: دو سال.
پرسیدم: در آن زمان کدامین این دو بزرگوار حجّت خدا در روي زمین بود؟ فرمود: یعقوب حجّت خدا بود و یوسف فرمانرواي
صفحه 370 از 391
عادل و آسمانی. آن گاه افزود هنگامی که یعقوب جهان را بدرود گفت، پیکر او را در تابوتی به بیت المقدس آوردند و در آنجا
به خاك سپردند و پس از او حجّت خدا یوسف بود. پرسیدم: آیا یوسف به رسالت نیز برگزیده شد؟ فرمود: آري، آیا این آیه را
نخواندهاي که میفرماید: وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ (… 1) و به یقین یوسف پیش از این براي شما دلیلهاي روشن و
. روشنگري آورد، امّا از آنچه او برایتان آورده بود همواره در تردید بودید تا آن گاه که جهان را بدرود 1. سوره مُؤمِن، آیه 34
(صفحه 692 ) گفت، گفتید: خدا پس از او هرگز پیامبري بر نخواهد انگیخت. و نیز در همان کتاب از حضرت صادق علیهالسلام
آوردهاند که فرمود: یوسف به هنگام رفتن به زندان دوازده سال داشت و هیجده سال هم در زندان بیداد ماند و پس از آزادي از
( زندان نیز هشتاد سال در مصر زیست و در یکصد و ده سالگی جهان را بدرود گفت. (صفحه 693
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ ... » .160
آیه
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ »
« أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ
ترجمه
پروردگارا! بخش (عظیمی) از حکومت به من بخشیدي و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی، تویی آفریننده آسمانها و زمین و
تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما. ( 101 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
یعنی من دوام ملک و بقاء حکومت و زندگی ماديام را از تو تقاضا نمیکنم که اینها همه فانیاند و فقط دورنماي دلانگیزي
دارند، بلکه از تو این میخواهم که عاقبت و پایان کارم به خیر باشد و با ایمان و تسلیم در راه تو و براي تو جان دهم و در صف
صالحان و شایستگان و دوستان با اخلاصت قرار گیرم، مهم براي من اینها است.
اهمیت مقام علم
بار دیگر یوسف در پایان کار خویش مجددا روي مسأله علم تعبیر خواب تکیه میکند و در کنار آن حکومت بزرگ و بیمنازع،
این علم ظاهرا ساده را قرار میدهد که بیانگر تأکید هر چه بیشتر، روي اهمیت و تأثیر علم و دانش است هر چند علم و دانش
.« رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ » : سادهاي باشد و میگوید
پایان خیر
انسان در طول عمر خود، ممکن است دگرگونیهاي فراوانی پیدا کند، ولی مسلما صفحات آخر زندگانی او از همه سرنوشتسازتر
است، چرا که دفتر عمر با آن پایان میگیرد و قضاوت نهایی به آن بسته است، لذا مردم باایمان و هوشیار همیشه از خدا میخواهند
تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ » : که این صفحات عمرشان نورانی و درخشان باشد و یوسف هم در اینجا از خدا همین را میخواهد، میگوید
صفحه 371 از 391
( معناي این سخن، تقاضاي مرگ از خدا نیست، (صفحه 694 .« أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ: مرا با ایمان از دنیا ببر و در زمره صالحان قرار ده
آنچنان که ابن عباس گمان کرده و گفته است: هیچ پیامبري از خدا تقاضاي مرگ نکرد، جز یوسف که به هنگام فراهم آمدن تمام
اسباب حکومتش، عشق و علاقه به پروردگار در جانش شعلهور شده و آرزوي ملاقات پروردگار کرد، بلکه تقاضاي یوسف تنها
تقاضاي شرط و حالت بوده است، یعنی تقاضا کرده است که به هنگام مرگ داراي ایمان و اسلام باشد، همانگونه که ابراهیم و
فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: فرزندان! بکوشید که به هنگام از دنیا رفتن » : یعقوب نیز این توصیه را به فرزندانشان کردند و گفتند
132 / بقره). ) « باایمان و تسلیم در برابر فرمان خدا باشید
بازگو نکردن سرگذشت براي پدر
در روایتی از امام صادق میخوانیم: هنگامی که یعقوب به دیدار یوسف رسید به او گفت: فرزندم دلم میخواهد بدانم برادران با تو
دقیقا چه کردند. یوسف از پدر تقاضا کرد که از این امر صرف نظر کند، ولی یعقوب او را سوگند داد که شرح دهد. یوسف
گوشهاي از ماجرا را براي پدر بیان کرد تا آن جا که گفت: برادران مرا گرفتند و بر سر چاه نشاندند و به من فرمان دادند، پیراهنت
را بیرون بیاور، من به آنها گفتم شما را به احترام پدرم یعقوب سوگند میدهم که پیراهن از تن من بیرون نیاورید و مرا برهنه
نسازید، یکی از آنها کاردي که با خود داشت برکشید و فریاد زد پیراهنت را بکن … با شنیدن این جمله، یعقوب طاقت نیاورد،
صیحهاي زد و بیهوش شد و هنگامی که به هوش آمد از فرزند خواست که سخن خود را ادامه دهد، اما یوسف گفت: تو را به
خداي ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، سوگند که مرا از این کار معاف داري، یعقوب که این جمله را شنید صرف نظر کرد. ( 1) و این
نشان میدهد که یوسف به هیچ وجه علاقه نداشت، گذشته تلخ را در خاطر خود با پدرش تجدید کند، هر چند حس کنجکاوي
( جلد 5، صفحه 265 . (صفحه 695 ، « مجمع البیان » - یعقوب را آرام نمیگذاشت. ***** 1
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
دعاي حضرت یوسف علیهالسلام
خداي پرمهر پس از اینکه نعمتهاي گوناگون این جهان را به یوسف ارزانی داشت و شب تیره فراق را برایش به بامداد روشن
وصال پیوند داد و خاندانش را بر گردش آورد و با تحقّق بخشیدن آن رؤیاي شگفتانگیز، او را به فرمانروایی و رسالت اوج
بخشید، آن بزرگوار به ارزشهاي این جهان بسنده نکرد و ضمن بهرهوري عادلانه و شایسته از قدرت و امکانات این جهان، همه را
وسیله رسیدن به نعمتهاي جاودانه و فنا ناپذیر آن جهان و رسیدن به مقام قرب نمود و در عشق بهشت پرطراوت و زیباي خدا
لحظهاي نیاسود و در آرزوي مرگ پرافتخار و اوج گرفتن به مقام قرب و پیوند با شایسته کرداران زیست، به گونهاي که به بیان
برخی، هیچ پیامبري پیش از او چنین آرزویی ننمود و چنین دعایی نکرد و چنین خواستهاي از بارگاه خدا نخواست. او دستها را
نیایشگرانه به سوي آسمان میگشود که: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ پروردگارا، مقام والاي رسالت و نیز فرمانروایی مصر را به من
ارزانی داشتی، وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ و دانش تعبیر خواب را به من آموختی. فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هان اي پدیدآورده
آسمانها و زمین! و اي تویی که آنها را بدون هیچ سابقه و نشانی پدید آوردي؛ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تو هستی که سرپرست
میگوید: « ابن عبّاس » . و تدبیرگر امور و نگهبان من در این جهان و جهان دیگر میباشی؛ تَوَفَّنی مُسْلِماً مرا مسلمان راستین از دنیا بر
هیچ پیامبري جز یوسف آرزوي مرگ و شتاب در آن نکرد، (صفحه 696 ) تنها او بود که وقتی پیروزي و سرفرازیش به او ج خود
رسید و افزون بر نعمت رسالت و نبوت و ارزش هاي والاي معنوي، فرمانروایی پر اقتدار او سامان یافت و استوار گردید، در شوق
صفحه 372 از 391
دیدار پروردگارش آرزوي مرگ نمود. و پارهاي بر آنند که مفهوم این جمله آن است که: پروردگارا مرا تا هنگامه مرگ بر ایمان
و اسلام ثابتقدم گردان و مرا با اسلام و ایمانی راستین از این دنیا ببر. وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ. و مرا به شایسته کرداران راستین که
پیامبران، امامان معصوم و رهروان واقعی آنان باشند ملحق فرما! برخی در این مورد آوردهاند که: پس از آنکه به مهر و لطف خدا،
شب تیره و تار فراق یوسف، به سپیدهدم وصال تبدیل شد و خدا خاندان یعقوب را به مصر آورد، آن حضرت از بارگاه خدا
خواست تا او را با پدران شایسته کردارش در بهشت گرد آورد؛ از این رو این دعا را کرد که: پروردگارا مرا در پاداش و ثواب
همردیف و همدرجه آنان قرار ده! و برخی دیگر آوردهاند که: یوسف پس از رحلت، در تابوتی از سنگ مرمر در میان نیل به
خاك سپرده شد؛ چرا که پس از رحلت او در میان مردم در مورد مکان به خاکسپاري او کشمکش پدید آمد و هر گروه و جمعیتی
بر آن شدند تا او را در شهر و دیار، یا کوچه و خیابان خویش به خاك سپارند و از برکت پیکر پاك او براي همیشه بهرهور گردند؛
از این رو پس از صلاح اندیشی بسیار، بر آن شدند تا او را در میان نیل به خاك سپارند تا بدین وسیله آب روان با گذشتن از روي
تابوت او به همه شهر برسد و همه مردم در بهرهوري از برکت پیکر پاك او برابر باشند و این قبر همچنان در رود نیل بود تا به وسیله
( موسی به بیتالمقدّس برده شد. (صفحه 697
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ ... » .161
آیه
« ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ »
ترجمه
این از خبرهاي غیب است که به تو وحی میفرستیم، تو (هرگز) نزد آنها نبودي، هنگامی که تصمیم گرفتند و نقشه میکشیدند.
102 / یوسف) )
شرح آیه از تفسیر نمونه
این ریزهکاريها را تنها خدا میداند و یا کسی که در آن جا حضور داشته باشد و چون تو در آن جا حضور نداشتی، بنابراین تنها
وحی الهی است که اینگونه خبرها را در اختیار تو گذارده است و از اینجا روشن میشود داستان یوسف گرچه در تورات آمده
است و قاعدتا کم و بیش در محیط حجاز، اطلاعاتی از آن داشتهاند، ولی هرگز تمام ماجرا به طور دقیق و با تمام ریزه کاريها و
جزئیاتش، حتی آن چه در مجالس خصوصی گذشته، بدون هرگونه اضافه و خالی از هر خرافه شناخته نشده بود.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
در آیه مورد بحث که پایانبخش سرگذشت درس آموز یوسف است، قرآن روي سخن را به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله
مینماید و میفرماید: ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ هان اي پیامبر! این سرگذشت درسآموز یوسف از خبرهاي غیبی است که
آن را به وسیله فرشته وحی بر تو وحی میفرستیم تا آن را بر مردم خویش بخوانی و آنان را بیاگاهانی و نیز دلیل روشنی بر درستی
رسالت تو و معجزهاي ماندگار بر حقانیت دعوت تو باشد. وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ و تو اي پیامبر! آن گاه
که فرزندان یعقوب در کار یوسف همدست و همداستان میشدند تا او را به چاه بیندازند و زمانی که بر ضد او نقشه میکشیدند،
صفحه 373 از 391
نزد آنان نبودي.
پرتوي از آیات
اشاره
(صفحه 698 ) از آیات چند گانهاي که گذشت این نکات ارزشمند نیز دریافت میگردد که بسیار درخور تعمّق است:
1 درس بزرگی و بزرگواري
نخست این که قهرمان بهترین داستانها با همه خشونت و بیرحمی و بیدادي که از سوي برادران بر او رفت، افزون بر آن همه نیکی
و بزرگواري و گذشت، دو کار شگرف دیگر انجام داد: الف: براي زدودن شرمندگی آنان در آغازین لحظات معرفی خویش، گناه
آنان را به گردن جوانی و نادانی دوران جوانی گذاشت نه خود آنان و فرمود: هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ
ب: و در هنگام گرد آمدن خاندان یعقوب بر گرد خورشید وجود او، گناه را به شیطان که عامل درجه چندم بود نسبت داد و
فرمود: مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی ، پس از این که شیطان میان من و برادرانم بذر تباهی افشاند … و بدین وسیله راه
دفاع و عذرخواهی را نیز به آنان آموخت.
2 حقشناسی
بسیارند کسانی که پس از احساس قدرت و پیروزي چنان سرمست و مغرور میگردند که همه موفقیّتها و پیروزيها و کامیابیها
را به حساب خویش مصادره میکنند و دیگر نه براي خدا حسابی باز میکنند و نه خلق او، امّا قهرمان بهترین داستانها این درس
حقشناسی را داد که همه پیروزيها و موفقیّتها و سرفرازيها به لطف او و در پرتو رعایت سنّتها و مقررات اوست و او سرچشمه
( قدرتها، پیروزيها، کامیابیها و شکوههاست؛ رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی … 1. مترجم. (صفحه 699
3 باید نعمتهاي جاودانه را دریافت
آن گرانمایه تاریخ پس از آن همه رنج و گرفتاري، سرانجام به اوج سرفرازي پرکشید؛ از سویی از زندان ستم آزاد شد و از دگر
سو از زندان اتّهام؛ از طرفی محبوب دلهاي مردم محروم گردید و از دگر سو مورد لطف خدا و به رسالت برگزیده شد. امّا در
همان اوج پیروزي و برخورداري از نعمتها که همه را مغرور میسازد و دچار آفت غفلت میکند، او هماره به یاد خدا و سراي
آخرت بود و این درس را داد که باید نعمتهاي جاودانه را دریافت و به یاد مرگ شرافتمندانه بود و درست عمل کرد و از بیداد
در حق مردم برحذر بود؛ تَوَفَّنی مُسْلِماً…
4 نعمت گران امنیّت
از حقوق اساسی انسانی حقّ امنیّت است: حقّ امنیّت جسم و جان، امنیّت حیثیّت و کرامت بشري، امنیّت اندیشه و عقیده و فکر
مترقّی، امنیّت اجتماعی، سیاسی، قضایی، فرهنگی، شغلی، اقتصادي …، امنیّت خانه و مسکن و سرانجام امنیّت در دیگر شئون و
(1) «. لامانُ 􀁴 نِعْمَتانِ مَجْهُولَتانِ الصِّحَّۀُ وَ ا » : جلوههاي حیات در قلمرو عدالت و آزادي و حقوق بشر. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود
دو نعمت گرانمایهاند که ارزش و منزلت آنها ناشناخته است: یکی امنیّت جسم از آفتها و بیماريها و دیگر امنیّت فردي و
صفحه 374 از 391
اجتماعی و روانی و … در کران تا کران زندگی از بیداد تجاوزگران و خشونت کیشان و خودکامگان و انحصارگران قدرت و
2) دو نعمت سلامتی و امنیّت، دو سرمایه گرانبها ) «. لأمْنُ وَ الْعافِیَۀُ نِعْمَتانِ مَغْبُونٌ فیهِما کَثیرٌ مِنَ النّاسِ 􀁴 اَ» : امکانات جامعهها. و فرمود
2. نَهْجُ الْفَصاحَۀ، ص 216 . (صفحه . هستند که بسیاري از مردم در مورد آنها زیانکار و از آنها بیبهرهاند. 1. نَهْجُ الْفَصاحَۀ، ص 224
700 ) و آیات مورد بحث نشان میدهد که قهرمان بهترین و زیباترین داستانها، از میان همه نعمتهایی که به مردم هدیه کرد، نعمت
امنیّت بود که فرمود: به قلمرو حکومت شایسته سالار، کمالجو، نقدپذیر من وارد شوید که به خواست خدا در امنیّت کامل خواهید
بود. اُدْخُلُوا مِصْ رَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِینَ. و بدین سان این درس را میدهد که حکومت و پیشوایی، در خور آن است که امنیّت و آزادي
و آسایش و سعادت مردم را تأمین کند و حقوق بشر را براي همگان تضمین نماید و افکار و اندیشههاي مترقی و کمالجو را قانع
سازد، نه اینکه با ابزارهاي مرئی و نامرئی و سلطه و سر کوب همه چیز و همه کس، این نعمتها و موهبتهاي بینظیر و بیبدیل را
از آنان سلب نماید و راه پیشرفت را بر روي جامعه ببندد و انبوهی شعارهاي دروغین و عوام پسند تولید و چاپلوسان و تاریک
( 1. مترجم. (صفحه 701 ( اندیشان را جذب کند. ( 1
وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ ... » .162
آیه
« وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ »
ترجمه
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمیآورند. ( 103 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
دلیل بر علاقه و ولع شدید پیامبر صلی الله علیه و آله به ایمان مردم بود، ولی چه سود، تنها اصرار و ولع او کافی « حَرَص » تعبیر به
نبود، قابلیت زمینهها نیز شرط است. جایی که فرزندان یعقوب که در خانه وحی و نبوت بزرگ شدند، این چنین گرفتار طوفانهاي
هوا و هوس میشوند، تا آن جا که میخواهند برادر خویش را نابود کنند چگونه میتوان انتظار داشت که همه مردم، بر دیو هوس
و غول شهوت چیره شوند و یکباره همگی به طور کامل رو به سوي خدا آورند؟ این جمله ضمنا یک نوع دلداري و تسلّی خاطر
براي پیامبر است که او، هرگز از اصرار مردم بر کفر و گناه، خسته و مأیوس نشود و از کمی همسفران در این راه ملول نگردد، چنان
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَ دیثِ أَسَ فاً: اي پیامبر گویی » : که در آیات دیگر قرآن نیز میخوانیم
6 / کهف). ) « میخواهی به خاطر ایمان نیاوردن آنها به این قرآن جان خود را از شدت تأسف از دست بدهی
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
حِرْص: جستجوي چیزي با تلاش و سختکوشی.
آفت شرك در میان مدّعیان اسلام و ایمان
صفحه 375 از 391
در آیات گذشته این نکته ترسیم گردید که اگر مردم به راستی در نشانههاي قدرت خدا و معجزههاي پیامبران بیندیشند، حق را
میشناسند و میپذیرند، امّا دلیل حق ناپذیري و گمراهی گمراهان در این است که در این نشانهها و معجزهها خردمندانه نمینگرند
و در آنها درست نمیاندیشند. اینک روي سخن را به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نموده و میفرماید: اي پیامبر! هم خدا
دلیلهاي روشن و نشانهها و برهانهاي (صفحه 702 ) روشنگر براي هدایت آنان قرار داد و هم تو در دعوت آنان تلاش و کوشش
بسیار کردي، حجّت از این سو تمام است ولی بیشتر مردم هر چند در ارشاد و دعوت آنان سختکوش باشی ایمان نخواهند آورد؛
( (صفحه 703
وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ ... » .163
آیه
« وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ »
ترجمه
و تو (هرگز) از آنها پاداشی مطالبه نمیکنی، او نیست مگر تذکري براي جهانیان. ( 104 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اینها در واقع هیچگونه عذر و بهانهاي براي عدم پذیرش دعوت تو ندارند، زیرا علاوه بر این که نشانههاي حق در آن روشن است،
این دعوتی است عمومی و همگانی و » . که آن را بهانه مخالفت نمایند « تو هرگز از آنها اجر و پاداشی در برابر آن نخواستهاي »
و سفره گستردهاي است براي عام و خاص و تمام انسانها. « تذکري است براي جهانیان
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر تو هرگز بر این پیامرسانی و دعوت به سوي حق و عدالت، از آنان پاداشی نخواستهاي که گرانی آن و
زیانی که از این راه ممکن است احساس کنند، آنان را از پذیرش پیام خدا بازدارد. إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ و این قرآن جز اندرزي
( براي جهانیان نیست و تو تنها براي نویدرسانی و هشدار آنان آمدهاي. (صفحه 704
وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَۀٍ ... » .164
آیه
« وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَۀٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ »
ترجمه
/ و چه بسیار نشانهاي (از خدا) در آسمانها و زمین وجود دارد که آنها از کنارش میگذرند و از آن روي میگردانند. ( 105
یوسف)
صفحه 376 از 391
شرح آیه از تفسیر نمونه
همین حوادثی را که همه روز با چشم خود مینگرند: خورشید صبحگاهان سر از افق مشرق برمیدارد و اشعه طلایی خود را بر
کوهها و درهها و صحراها و دریاها میباشد و شامگاهان در افق مغرب فرو میرود و پرده سنگین و سیاه شب برهمه جا میافتد.
اسرار این نظام شگرف، این طلوع و غروب، این غوغاي حیات و زندگی در گیاهان، پرندگان، حشرات و انسانها و این زمزمه
جویباران، این همهمه نسیم و این همه نقش عجب که بر در و دیوار وجود است، به اندازهاي آشکار میباشد که هر که در آنها و
خالقیتش نیندیشد، همچنان نقش بود بر دیوار. بنابراین اگر به آیات قرآن که بر تو نازل میشود، ایمان نیاورند تعجب نکن چرا که
( آنها به آیات آفرینش و خلقت که از هر سو آنان را احاطه کرده نیز ایمان نیاوردهاند. (صفحه 705
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
در آیه مورد بحث به دلیل گمراهی و نگونبختی آنان پرداخته و میفرماید: چه بسیار نشانهها و دلیل و برهانهایی که در کران تا
کران آسمانها و زمین به یکتایی و قدرت بیکران خدا گواهی میدهند و چه بسیار پدیدههاي شگفتانگیزي چون خورشید، ماه،
ستارگان، کوههاي سر به آسمان ساییده، درختان و گیاهان گوناگون و سرنوشت عبرتانگیز جامعه و تمدنهاي گذشته و آثار بر
جاي مانده از آنان که این تیرهبختان را به سوي حق راه مینمایند و اینان بر آنها میگذرند و از نزدیک به آنها مینگرند، امّا از
تفکّر درست و اندیشه صحیح در آنها و شناخت پدیدآورنده هستی رویگردانند. آري، آنان نه تنها به کتاب وحی نمیاندیشند و به
( آن ایمان نمیآورند که در کتاب آفرینش نیز تفکّر نمیکنند و به آفریدگار این همه شگفتیها ایمان نمیآورند. (صفحه 706
وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ ... » .165
آیه
« وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ »
ترجمه
و اکثر آنها که مدّعی ایمان به خدا هستند مشرکند. ( 106 /یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
ایمان اکثر مردم آمیخته با شرك است
ممکن است خودشان چنین تصور کنند که مؤمنان خالصی هستند، ولی رگههاي شرك در افکار و گفتار و کردارشان غالبا وجود
اَلشِّرْكُ اَخْفی مِنْ دَبیبِ النَّمْلِ: شرك در اعمال انسان » : دارد. به همین دلیل در روایات اسلامی میخوانیم که امام صادق فرمود
لاصْغَرُ یا رَسُولَ 􀁴 لاصْغَرُ قالُوا وَ مَا الشِّرْكُ ا 􀁴 اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْكُ ا » : 1) و یا میخوانیم ) .« مخفیتر است از حرکت مورچه
اللّهِ؟ قالَ الرِّیا، یَقُولُ اللّهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَۀِ اِذا جاءَ النّاسُ بِاَعْمالِهِمِ اذْهَبُوا اِلَی الَّذینَ کُنْتُمْ تُرائُونَ فِی الدُّنْیا، فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ
مِنْ جَزاءٍ: خطرناكترین چیزي که از آن بر شما میترسم، شرك اصغر است، اصحاب گفتند: شرك اصغر چیست اي رسول خدا؟
فرمود: ریاکاري، روز قیامت هنگامی که مردم با اعمال خود در پیشگاه خدا حاضر میشوند، پروردگار با آنها که در دنیا ریا کردند
صفحه 377 از 391
2) از امام باقر در تفسیر آیه فوق ) .« میفرماید: به سراغ کسانی که به خاطر آنها ریا کردید بروید، ببینید پاداشی نزد آنها مییابید
شِرْكُ طاعَۀٍ وَ لَیْسَ شِرْكُ عِبادَةٍ وَ الْمَعاصِی الَّتی یَرْتَکِبُونَ وَ هِیَ شِرْكُ طاعَۀٍ اَطاعُوا فیهَا الشَّیْطانَ فَاَشْرَکُوا بِاللّهِ » : نقل شده که فرمود
فِی الطّاعَۀِ لِغَیْرِه: منظور از این آیه شرك در اطاعت است نه شرك عبادت و گناهانی که مردم مرتکب میشوند، شرك اطاعت
3) در بعضی از ) .« است، چرا که در آن اطاعت شیطان میکنند و به خاطر این عمل براي خدا شریکی در اطاعت قائل میشوند
است به این معنی که موهبتی از خداوند به انسان برسد و بگوید: این موهبت از « شرك نعمت » روایات دیگر میخوانیم که منظور
سفینۀ » - ناحیه فلان کس به من رسیده اگر او نبود من میمردم و یا زندگانیم بر باد میرفت و بیچاره میشدم. ( 4) در ***** 1
، « اصول کافی » جلد 2، صفحه 475 و ، « نور الثقلین » 3 و 4 . جلد 5، صفحه 53 ، « تفسیر فی ظلال » -2 . جلد 1، صفحه 697 ، « البحار
جلد 2 صفحه 292 . (صفحه 707 ) اینجا غیر خدا را شریک خدا در بخشیدن روزي و مواهب شمرده است. خلاصه این که منظور از
شرك در آیه فوق کفر و انکار خدا و بتپرستی به صورت رسمی نیست (چنان که از امام علی بن موسی الرضا نقل شده که فرمود:
ولی شرك به معنی وسیع کلمه، همه اینها را شامل میشود). « شرکی که به حد کفر نمیرسد » یعنی « شِرْكٌ لا یَبْلُغُ بِهِ الْکُفْرَ »
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
در ادامه سخن در این مورد میفرماید: و تازه بیشتر آنان هم که از توحید گرایی و یکتاپرستی دم میزنند، ایمان صاف و خالصانه
نمیآورند، بلکه ایمانشان به گونهاي به شرك آلوده است و در همه ابعاد، توحیدگرا و یکتاپرست نیستند. در تفسیر این آیه شریفه
این آیه درباره شركگرایان قریش است که از یک سو اقرار داشتند که « ابن عبّاس » و « جُبّائی » دیدگاهها متفاوت است: 1 به باور
زندگی و مرگ آنان به دست خداست، امّا از دگر سو بتها را میپرستیدند؛ از یک طرف میگفتند: این آفریدگار هستی است که
روزي دهنده ماست و ما او را میپرستیم، امّا از طرف دیگر بتهاي گوناگون را معبود خویش میساختند و آیه شریفه آنان را
آیه شریفه در مورد شركگرایان عرب فرود آمده است؛ چرا که وقتی از آنان پرسش « ضَ حّاك » نکوهش میکند. 2 امّا به باور
میشد که آفریدگار آسمانها و زمین کیست؟ و چه کسی باران را از آسمان فرو میفرستد؟ در پاسخ میگفتند: خدا، امّا با این
وصف شرك میورزیدند و در طواف خویش بر گرد کعبه میگفتند: لَبَّیْکَ لا شَریکَ لَکَ اِلاّ شَریکا هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ ما مَلَکَ.
لبیک، اي آفریدگار هستی تو جز آن همتا و شریکی را که خود او و هستیِ (صفحه 708 ) او را نیز مالک هستی، شریک دیگري
منظور از این شركگرایان اهل کتاب میباشند که به خدا و روز رستاخیز و تورات و انجیل ایمان « حَسَن » نداري. 3 از دیدگاه
آورده بودند، امّا به خاطر انکار قرآن و آخرین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شرك ورزیدند. این دیدگاه و دیدگاه دوّم از حضرت
منظور نفاقگرایانند که به زبان و ظاهر ایمان آورده بودند، امّا در « بَلْخی » صادق علیهالسلام نیز روایت شده است. 4 و از دیدگاه
میگوید: منظور کسانی هستند که در وصف خداي یکتا ذات پاك و بلندمرتبه او را به « ابن عبّاس » نهان شرك میورزیدند. 5
مخلوق تشبیه میکردند. اینان در آغاز ایمان میآوردند و خداپرست مینمودند، امّا در وصف آفریدگار یکتا و بیهمتاي هستی او
را به گونهاي وصف میکردند که سر از شرك درمیآوردند. 6 از حضرت باقر علیهالسلام آوردهاند که فرمود: منظور از این
1) چرا که آنان …) « اِنَّ الْمُرادَ بِالاِْشْراكِ شِرْكُ الطّاعَۀِ لا شِرْكُ الْعِبَادَةِ » . شركگرایی، شرك در فرمانبرداري است نه در پرستش
در دست یازیدن به گناهانی که خدا بر انجام آنها آتش را مقرّر فرموده است، از شیطان پیروي میکنند و به همین دلیل در
فرمانبرداري از خدا دچار شرك شدهاند و نه در پرستش او که جز او را نمیپرستند. از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که
2) هنگامی که ) «. إنَّ قَوْلَ الرَّجُلَ لَوْلا فُلانٌ لَهَلَکْتُ، وَ لَوْلا فُلانٌ لَضاعَ عَیالی، جَعَل لِلّهِ شَریکا فی مُلْکِهِ یَرْزُقُهُ وَ یَدفَعُ عَنهُ » : فرمود
فردي میگوید: اگر فلان کس نبود، من نابود میشدم و یا اگر فلان شخصیّت نبود خانوادهام نابود میشد، این شرك ورزیدن و
براي خدا در روزي رسانی و نگهبانی و دفع بلاها و گرفتاريها شریک و همتا گرفتن است. از آن حضرت پرسیدند، این جمله که
صفحه 378 از 391
کسی بگوید: اگر خدا به برکت وجود فلان کس بر من منّت ننهاده بود، نابود میشدم، چگونه است؟! آن بزرگوار پاسخ داد که
2. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 200 . (صفحه 709 ) گفتار . این اندیشه و 1. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 98 ؛ تفسیر قُمّی، ج 1، ص 358
مانعی ندارد. فَقیلَ لَهُ: لَوْ قالَ: لَوْلا اَنْ مَنَّ اللّهُ عَلَیَّ بِفُلانٍ لَهَلَکْتُ؟ فَقالَ: لا بَأْسَ بِهذا. ( 1) و در روایت دیگري از دو امام راستین
از «. اِنَّهُ شِرْكُ النِّعَمِ » . حضرت باقر و صادق علیهمالسلام آمده است که منظور، شرك در نعمتهایی است که خداوند داده است
2) منظور از آن، شرك و بیدادي است که انسان را تا ) «. اِنَّهُ شِرْكٌ لا یَبْلُغُ بِهِ الْکُفْرُ » : حضرت رضا علیهالسلام آوردهاند که فرمود
( 2. تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 199 . (صفحه 710 . مرز کفر و انکار خدا نمیکشاند. 1. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 200
أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ ... » .166
آیه
« أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَۀٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَۀُ بَغْتَۀً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ »
ترجمه
آیا از این ایمن هستند که عذاب فراگیري از ناحیه خدا به سراغ آنها بیاید یا ساعت رستاخیز ناگهان فرا رسد در حالی که آنها
متوجه نیستند. ( 107 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
است و از جمله به پارچه بزرگ که روي زین اسب میاندازند و آن را میپوشاند، غاشیه گفته « پوشش » و « پوشنده » به معنی « غاشِیَه »
قیامت است چنان که در بسیاري « ساعَۀ » میشود و منظور در اینجا بلا و مجازاتی است که همه بدکاران را فرا میگیرد. منظور از
دیگر از آیات قرآن به همین معنی آمده است.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
غاشِیَۀ: پوشاننده. بَغْتۀً: ناگهانی. در ادامه سخن به آنان هشدار میدهد که: آیا این شركگرایان و کافران از این که عذاب فراگیري
از جانب خدا به سراغ آنان بیاید، یا رستاخیز در حالی که آنان نمیفهمند و در نمییابند به ناگاه به آنان در رسد، احساس امنیّت
منظور « ضَ حّاك » در این مورد میگوید: منظور آیه شریفه عذاب ریشهکن کننده و نابودساز است و به باور « مُجاهِد » !؟ میکنند
آورده است که: هنگامی که مردم در کوچه و بازار سرگرم داد و ستد هستند، « ابن عبّاس » . صاعقهها و عذابهاي کوبنده است
( خروش سهمگین آسمانی طنین افکن میگردد و رستاخیز برپا میشود. (صفحه 711
قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا ... » .167
آیه
« قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ »
ترجمه
صفحه 379 از 391
بگو: این راه من است که من و پیروانم بابصیرت کامل همه مردم را به سوي خدا دعوت میکنیم، منزه است خدا و من از مشرکان
نیستم. ( 108 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
این جمله نشان میدهد که هر مسلمانی که پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله است، به نوبه خود دعوت کننده به سوي حق است و باید
باید داراي بصیرت و بینایی و آگاهی کافی باشد « رهبر » با سخن و عملش دیگران را به راه اللّه دعوت کند و نیز نشان میدهد که
وگرنه دعوتش به سوي حق نخواهد بود. در واقع این از وظایف یک رهبر راستین است که با صراحت برنامهها و اهداف خود را
اعلام کند و هم خود و هم پیروانش از برنامه واحد و مشخص و روشنی پیروي کنند، نه این که هالهاي از ابهام، هدف و روش آنها
را فراگرفته باشد و یا هر کدام به راهی بروند. اصولاً یکی از راههاي شناخت رهبران راستین از دروغین همین است که اینها با
صراحت سخن میگویند و راهشان روشن است و آنها براي این که بتوانند سرپوشی به روي کارهاي خود بگذارند، همیشه به سراغ
سخنان مبهم و چند پهلو میروند.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
سَبیل: راه آماده براي رفتن و گام سپردن؛ و اسلام راهی است که انسان را به بهشت میرساند. بَ َ ص یرة: بینش و نیرویی که به وسیله
آن بتوان حقایق را شناخت.
راه پرافتخار من این است
در این آیه شریفه قرآن روي سخن را به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله میکند و به آن حضرت دستور میدهد که راه و روش
توحید گرایانه و یکتا پرستانه خویش را (صفحه 712 ) به روشنی براي شركگرایان ترسیم کند. در این مورد میفرماید: قُلْ هذِهِ
منظور این است که آنچه را « جُبّائی » سَبِیلِی هان اي پیامبر به شركگرایان بگو: این راه و روش من است. به باور گروهی از جمله
من به سوي آن فرا میخوانم، راه و رسم آسمانی من است. و آن گاه در تفسیر و ترسیم راه و رسم خود میفرماید: أَدْعُوا إِلَی اللّهِ
عَلی بَصِ یرَةٍ و من بر اساس بینشی روشن نه از راه تقلید و ترویج دنبالهروي کورکورانه همگان را به سوي خداي یکتا فرا میخوانم.
أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی آري، هم من با این شیوه و سبک خداپسندانه و مترقی مردم را به سوي خدا فرا میخوانم و هم کسانی که راه و
رسم مرا برگزیده و به وحی و رسالت ایمان آوردهاند و به وسیله قرآن، خیرخواهانه دیگران را اندرز میدهند و از زشتکاري و
ممکن است آیه شریفه را دو فراز جداگانه بنگریم که فراز نخست اینگونه است: قُلْ هذِهِ « ابن زَیْد » بیدادگري باز میدارند. به باور
سَبیلی هان اي پیامبر، به شركگرایان بگو: این راه و روش من است که همه را به سوي خداي یکتا فرا میخوانم. و آن گاه فراز
دوّم این است که: عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی من و هر کس راه و رسم مرا گام میسپارد و مرا پیروي میکند، بر بینش روشن و
صفحه 713 ) یاران ) «. اَصْحابُ مُحَمَّدٍ کانُوا عَلی اَحْسَنِ طَریقَۀٍ » : است که میگوید « ابن عبّاس » روشنگریم. و این همان معناي سخن
پیامبر صلی الله علیه و آله در بهترین و نیکوترین راه و روش هستند. وَ سُبْحانَ اللّهِ و نیز به آنان بگو: و خدا از آنچه براي او شریک و
جمله معترضهاي است که میان این دو جمله آمده است. وَ ما أَنَا « وَ سُبْحانِ اللّهِ » همتا میسازید، پاك و منزه است. و به باور پارهاي
مِنَ الْمُشْرِکینَ. و من از شركگرایان نیستم و هرگز به سان آنان براي خدا همتا و همسر و فرزند تصور نمیکنم.
صفحه 380 از 391
سه نکته درس آموز از آیه شریفه
1 از آیه شریفه، ارزشمندي و قداست دعوت خیرخواهانه و خردمندانه و روشنگرانه مردم به وسیله قلم و بیان و ارائه الگو به سوي
خدا و عدالت و تقوا و آزادي و آزادگی و رعایت حقوق بشر و دیگر ارزشهاي قرآنی و انسانی به روشنی دریافت میگردد. پیامبر
گرامی صلی الله علیه و آله نیز در این مورد فرمود: دانشمندان راستین امانتداران علوم و معارف پیامبران خدا بر بندگان او هستند.
العُلَماءُ اُمَناءُ الرُّسُلِ عَلی عِبادِهِ. 2 و نیز از آیه این واقعیت دریافت میگردد که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله گرچه احکام و
مقررات دین را در فرصتها و مناسبتهاي گوناگون و اوقات مقرّر براي مردم بیان میفرمود، امّا در همه ساعتها و در همه مکانها
و شرایط، خود را آموزگار بشریت و راهنماي انسانیت به سوي حق و عدالت و زندگی انسانی میدید و لحظهاي از دعوت به سوي
خدا باز نمیایستاد. 3 و درس دیگر آیه شریفه این است که انسان دعوت کننده به سوي حق باید با اطمینان قلبی و با آگاهی و
بینشی ژرف و با دلیل و برهان روشن و روشنگر به دعوت مردم بپردازد، نه با احساسات و پندارها و بر اساس دنبالهروي کورکورانه
و یا تطمیع و تهدید و یا فریب و دجالگري و خشونت و وحشت آفرینی و ترور شخص و شخصیت، چرا که این روش هاي زشت و
ظالمانه، شیوه هاي تاریکاندیشان و خودکامگان (صفحه 714 ) واپسگرا و انحصارگر و شیفته قدرت و قربانیان کودن و تیرهبخت و
تعصب ورز و سفاك و خون آشام آنان است، نه اندیشمندان و کمال جویان و اصلاح طلبان و بشر دوستان و خداشناسان راستین.
( (صفحه 715
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ ... » .168
آیه
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالًا نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُري أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ »
« الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ
ترجمه
و ما نفرستادیم پیش از تو جز مردانی از اهل شهرها که وحی به آنها میکردیم، آیا (مخالفان دعوت تو) سیر در زمین نکردند تا
ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟ و سراي آخرت براي پرهیزکاران بهتر است، آیا فکر نمیکنید؟ ( 109 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
و از آن جا که یک اشکال همیشگی اقوام گمراه و نادان به پیامبران این بوده است که چرا آنها انسانند، چرا این وظیفه بر دوش
فرشتهاي گذاشته نشده است و طبعا مردم عصر جاهلیت نیز همین ایراد را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در برابر این دعوت
بزرگش داشتند، قرآن مجید یک بار دیگر به این ایراد پاسخ میگوید. آنها نیز در همین شهرها و آباديها همچون سایر انسانها
مِنْ اَهْلِ » زندگی میکردند و در میان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نیازها و مشکلاتشان به خوبی آگاه بودند. تعبیر به
که به بیابان اطلاق میگردد، « بَدْو » در لغت عرب، به هر گونه شهر و آبادي گفته میشود در مقابل « قریه » با توجه به این که « الْقُري
ممکن است ضمنا اشاره به این باشد که پیامبران الهی هرگز از میان مردم بیاباننشین برنخاستند (همانگونه که بعضی از مفسران نیز
تصریح کردهاند) چرا که بیابانگردها معمولًا گرفتار جهل و نادانی و قساوتند و از مسائل زندگی و نیازهاي معنوي و مادي کمتر
آگاهی دارند. درست است که در سرزمین حجاز، اعراب بیابانگرد فراوان بودند، ولی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از مکه که
صفحه 381 از 391
در آن موقع شهر نسبتا بزرگی بود برخاست و نیز درست است که شهر کنعان در برابر سرزمین مصر که یوسف در آن حکومت
کرد، ولی میدانیم که یعقوب پیامبر الهی و « بَدْو » میکرد چندان اهمیتی نداشت و به همین دلیل، یوسف درباره آن تعبیر به
فرزندانش هرگز بیابانگرد و بیاباننشین نبودند، بلکه در شهر کوچک کنعان زندگی داشتند. سپس اضافه میکند: براي این که
سیر در » اینها بدانند سرانجام مخالفتهایشان با دعوت تو (صفحه 716 ) که دعوت به سوي توحید است چه خواهد بود. که این
و گردش در روي زمین، مشاهده آثار گذشتگان و ویرانی قصرها و آباديهایی که در زیر ضربات عذاب الهی درهم کوبیده « ارض
شد، بهترین درس را به آنها میدهد، درسی زنده و محسوس و براي همگان قابل لمس.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
سَیْر: گردش پیگیر در یک جهت. در آیه مورد بحث قرآن شریف روشنگري میکند که خداي فرزانه هماره پیامآوران خود را از
مردم شهرها برگزیده و به رسالت فرستاده است؛ چرا که شهرنشینان از نظر خرد و دانش و آگاهی و بینش از صحرانشینان و
بیگانگان از فرهنگ و تمدّن برتر و پیشرفتهترند. وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالًا نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُري و ما پیش از تو نیز تنها
در این مورد میگوید: خدا « حَسَن » . مردانی از شهرنشینان را که به آنان وحی میفرستادیم، براي هدایت و ارشاد مردم فرستادیم
هیچ گاه پیامبري را از میان صحرانشینان و یا جنّیان و زنان به رسالت برنگزید؛ چرا که مردمی که در شهرها و مراکز تمدّن و
فرهنگ زندگی میکنند تیزهوشتر و آگاهترند. أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ پس آیا این
شركگرایان و بیدادگرانی که با دعوت آسمانی تو اي محمّد صلی الله علیه و آله ، سازِ مخالفت مینوازند در زمین گردش
نکردهاند تا فرجام سیاه و عبرتانگیزِ برخی از جامعههاي پیشین را که با دعوتهاي توحیدي سر ستیزه داشتند، بنگرند که چگونه
شد و چه عذاب نابودکنندهاي گریبانشان را گرفت تا بدین وسیله از سرنوشت عبرتانگیز آنان پند گیرند و از فرود آمدن عذابی به
سان عذابهایی که بر آنان آمد، بترسند؟! وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا (صفحه 717 ) آري، این بود سنّت و روش ما با ایمان
آوردگان راستین و عدالتپیشه در این جهان، که با نابود ساختن بیدادگران آنان را نجات دادیم؛ و به یقین سراي آخرت و
نعمتهاي پایدار آن براي کسانی که پروا پیشه سازند بهتر از این جهان است. از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آوردهاند که
1) راستی که یک وجب از بهشت پرطراوت و زیبا از همه دنیا و آنچه در آن است ) «. لَشِبْرٌ مِنَ الجَنَّۀِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فیها » : فرمود
بهتر و ارزشمندتر است. أَ فَلا تَعْقِلُونَ. آیا خرد خویش را به کار نمیگیرید تا آنچه را که براي شما خوانده میشود و بیان میگردد
( به خوبی دریابید؟ 1. سُنَن ابن ماجَه، ج 2، ص 1448 . (صفحه 718
حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ ... » .169
آیه
« حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ »
ترجمه
(پیامبران به دعوت خود و دشمنان به مخالفت همچنان ادامه دادند) تا رسولان مأیوس شدند و گمان کردند که (حتی گروه اندك
مؤمنان) به آنها دروغ گفتهاند، در این هنگام یاري ما به سراغ آنها آمد و هر کس را میخواستیم نجات میدادیم و مجازات و
عذاب ما از قوم زیانکار بازگردانده نمیشود. 110 / یوسف)
صفحه 382 از 391
شرح آیه از تفسیر نمونه
پیامبران الهی در راه دعوت به » : در این آیه اشاره به یکی از حساسترین و بحرانیترین لحظات زندگی پیامبران کرده، میگوید
سوي حق، همچنان پافشاري داشتند و اقوام گمراه و سرکش همچنان به مخالفت خود ادامه میدادند تا آن جا که پیامبران از آنها
مأیوس شدند و گمان بردند که حتی گروه اندك مؤمنان به آنها دروغ گفتهاند و آنان در مسیر دعوت خویش تنهاي تنها هستند،
در این هنگام که امید آنها از همه جا بریده شد، نصرت و پیروزي از ناحیه ما فرا رسید و هر کس را میخواستیم و شایسته
این یک سنت الهی، که مجرمان .« میدیدیم، نجات میدادیم ولی عذاب و مجازات ما از قوم گنهکار و مجرم، بازگردانده نمیشود
پس از اصرار بر کار خود و بستن تمام درهاي هدایت به روي خویشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهاي الهی به
سراغشان میآید و هیچ قدرتی قادر بر دفع آن نیست.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
در این آیه شریفه، آفریدگار هستی در راه آرامش خاطر بخشیدن به پیامبر برگزیدهاش، محمّد صلی الله علیه و آله گوشهاي از
حساسترین و بحرانیترین فراز و نشیبهاي زندگی پیامبران در رابطه با جامعههایشان را ترسیم نموده و میفرماید: حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ
الرُّسُلُ هان اي پیامبر ما فرو فرستادن عذاب و کیفر را همانگونه که از جامعه و مردم تو به (صفحه 719 ) تأخیر افکندیم، از برخی
جامعههاي پیشین نیز که پیامبران ما را دروغگو شمردند و با حق و عدالت به مخالفت برخاستند، به تأخیر افکندیم، تا آن گاه که
پیامبرانمان از حقپذیري و ایمان آوردن مردم نومید شدند و خدا به آنان پیام داد که آنان دیگر ایمان نمیآورند. وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ
را نیز به پیامبران برگردانده و « ظَنُّوا » را به تشدید خوانده و ضمیر « کَذَّبُوا » کُذِبُوا در تفسیر این فراز سه نظر آمده است: 1 پارهاي واژه
بر آنند که مفهوم آیه اینگونه است: و پیامبران یقین کردند که دیگر از سوي مردم تکذیب شدهاند. 2 امّا قرائت مشهور آن است که
نیز به مردم باز گشته و معناي آیه این است که: و مردم پنداشتند که به « ظَنُّوا » واژه مورد اشاره بدون تشدید خوانده شده و ضمیر در
آنان دروغ گفته شده است که ایمان آوردگان از سوي خدا یاري و دشمنان نابود میگردند. 3 و سوّمین تفسیر این فراز آن است
را طبق قرائت مشهور به پیامبران برگردانیم که اینگونه میشود: و پیامبران یقین کردند که مردم در اظهار و اعلام « ظَنُّوا » که ضمیر
ایمان دروغ میگویند و یا پیامبران یقین کردند که وعده ایمان و یاري مردم دروغ بوده است. در مورد آیه شریفه آوردهاند که
در مورد قرائت این آیه سؤال شد، که نامبرده آن « سعید » در جایی به هم برخوردند و در همان حال از « ضَ حّاك » و « سعید بن جُبَیر »
با شنیدن این « ضَحّاك …» را طبق قرائت مشهور خواند و اینگونه معنی کرد: و … مردم پنداشتند که پیامبران به آنان دروغ گفتهاند
میرفتم اندك بود. « یَمَن » قرائت و تفسیر گفت: من تا امروز چنین سخنی نشنیده بودم، راستی که اگر براي دریافت این نکته تا
( جاءَهُمْ نَصْ رُنا آري، آن گاه که از آمدن عذاب بر حق ستیزان نومید شدند، یاري ما بر آنان فرا رسید. فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ (صفحه 720
آن گاه هر کس را که ما خواستیم رهایی یافت و به ساحل نجات رسید، که منظور مردم توحیدگرا و عدالتخواه هستند. وَ لا یُرَدُّ
( بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمین. و تبهکاران و ظالمان نابود شدند؛ چرا که عذاب ما از مردم گناهکار و مجرم باز نمیگردد. (صفحه 721
لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ ... » .170
آیه
لَقَدْ کانَ فی قَصَصِ هِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَ دیثاً یُفْتَري وَ لکِنْ تَصْ دیقَ الَّذي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَۀً »
« لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
صفحه 383 از 391
ترجمه
در سرگذشتهاي آنها درس عبرتی براي صاحبان اندیشه است، اینها داستان دروغین نبود بلکه (وحی آسمانی است و) هماهنگ
است با آن چه پیش روي او (از کتب آسمانی پیشین) است و شرح هر چیز (که پایه سعادت انسان است) و هدایت و رحمت براي
گروهی است که ایمان میآورند. ( 111 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
زندهترین درسهاي عبرت
آیه فوق گویا میخواهد به این نکته مهم اشاره کند که داستانهاي ساختگی زیبا و دلانگیز بسیار است و همیشه در میان همه اقوام،
افسانههاي خیالی جالب فراوان بوده است، مبادا کسی تصور کند سرگذشت یوسف و یا سرگذشت پیامبران دیگر که در قرآن آمده
از این قبیل است. مهم این است که این سرگذشتهاي عبرتانگیز و تکان دهنده همه عین واقعیت است و کمترین انحراف از
واقعیت و عینیت خارجی در آن وجود ندارد و به همین دلیل تأثیر آن فوق العاده زیاد است. چرا که میدانیم افسانههاي خیالی هر
قدر، جالب و تکان دهنده، تنظیم شده باشند، تأثیر آنها در برابر یک سرگذشت واقعی ناچیز است زیرا: اولًا: هنگامی که شنونده و
خواننده به هیجان انگیزترین لحظات داستان میرسد و میرود که تکانی بخورد، ناگهان این برق در مغز او پیدا میشود که این
یک خیال و پندار بیش نیست. ثانیا: این سرگذشتها در واقع بیانگر فکر طراح آنها است، او است که عصاره افکار و خواستههایش
را در چهره و افعال قهرمان داستان مجسم میکند و بنابراین چیزي فراتر از فکر یک انسان نیست و این با یک واقعیت عینی فرق
بسیار دارد و نمیتواند بیش از موعظه و اندرز گوینده آن بوده باشد، اما تاریخ واقعی انسانها چنین نیست، پربار پربرکت و از هر نظر
راهگشا است.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
(صفحه 722 ) در آیه مورد بحث که پایانبخش این سوره مبارکه نیز میباشد میفرماید: لَقَدْ کانَ فی قَصَصِ هِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْباب به
راستی که در سرگذشت یوسف و برادرانش براي خردمندان و اندیشوران درسهاي عبرتی است؛ چرا که دیدیم چگونه یوسف از
قعر چاه و از اسارت و بردگی و از کُند و زندان به مقام والاي رسالت و به اقتدار و فرمانروایی پرشکوه مصر رسید و سرانجام شب
تیره و تار فراق به سپیدهدم وصال پیوست. و به باور پارهاي منظور این است که: بیان سرگذشت یوسف با این شیوایی و زیبایی و
محتوا از پیامبري که نه کتابی خوانده و نه داستانی شنیده، براي خردمندان درس عبرتی است و همین بزرگترین گواه و دلیل بر
درستی دعوت و راستی رسالت اوست. ما کانَ حَدیثاً یُفْتَري آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمده و او آنها را براي شما باز
میگوید داستان دروغین نیست که او ساخته باشد، وَ لکِنْ تَصْ دیقَ الَّذي بَیْنَ یَدَیْهِ بلکه وحی الهی است که کتابهاي اصیل
منظور این است که: بلکه تصدیق کتابهایی است که از پیش « حَسَن » آسمانی پیشین را نیز گواهی میکند. به باور گروهی از جمله
آمده و در دست مردم است؛ چرا که آورندهاش طبق همان نویدهایی که در کتابهاي آسمانی پیامبران گذشته است، به رسالت
برانگیخته شده و به سوي شما آمده است. وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْءٍ و روشنگر و بیان کننده رواها و نارواها و حلال و حرام خداست. وَ
هُديً وَ رَحْمَ ۀً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. و براي مردم باایمان رهنمود و رحمتی است که در میدان دانش و بینش و عمل و اخلاق از آن بهرهور
میگردند. با این که قرآن براي همه عصرها و نسلها فرود آمده است، بدان دلیل آن را رهنمود و رحمت براي مردم باایمان عنوان
صفحه 384 از 391
میکند که تنها این مردم هستند که از زلال (صفحه 723 ) قرآن بهرهور میگردند و به نور و روشنایی آن، چراغ زندگی میافروزند
و راه و رسم آن را گام میسپارند و تا بهشت پرطراوت خدا بال میگشایند، نه همه مردم.
( پرتوي از سوره مبارکه یوسف ( 1
اشاره
نگرش بر دوازدهمین بوستان دلانگیز قرآن شریف در پرتو مهر و لطف حق به پایان رسید و ما از دل انگیزترین، زیباترین،
شگفتانگیزترین و عبرتآموزترین سرگذشتها گذشتیم و انبوهی از مفاهیم، درسها، نکات انسانساز، پندها و اندرزها و برخی از
اساسیترین سنّتها و قوانین حاکم بر خانواده، جامعه و تاریخ را نگریستیم، که هر کدام سخت در خورِ تعمّق است. در ترجمه و
تفسیر این سوره مبارکه، از جمله با این مفاهیم بلند و درسهاي انسان ساز رو به رو شدیم: زیباترین سرگذشتها، آن خواب
شگفت انگیز، نقشه شوم و آغاز درگیري، برادران یوسف، سوّمین گام به سوي گناه، مستی قدرت و امکانات، بلاي انحصار گري،
آفت ویرانگر حسد، چهارمین فراز از زیباترین داستانها، زهی سنگدلی و بیرحمی! گریه هاي دروغین، ابعاد وجود انسان و نیازهاي
او، یوسف در بند پول پرستان، 1. مترجم. (صفحه 724 ) در میان کاخ نشینان، حسّاسترین مرحله آزمون، امّا قداست و جوانمردي
یوسف، در بحرانیترین شرایط خود را به خدا سپاریم، حقشناسی و نمک شناسی، رابطه اخلاص و سرفرازي، فرار قهرمانانه، بیان
حقیقت داستان، واکنش عزیز، شیوه زشت ظالمان و خود خواهان، یاري خدا در حساسترین لحظات، و اینک دامی دیگر بر سر راه
یوسف، پروردگارا! زندان براي من از گناه و بیداد محبوبتر است، حقیقت در مسلخ سیاست، یوسف در زندان خودکامگان،
نخستین دعوت یوسف، هان اي یاران زندانی! و اینک تعبیر خوابتان، درستی انسان ساز به عصرها و نسلها، رؤیاي هراس انگیز شاه،
سالهاي قحطی و خشکی، درخواست رسیدگی به پرونده ساختگی، تحقیق و رسیدگی عادلانه، انواع خوابها، پدیده شگفتانگیز
رؤیا، (صفحه 725 ) قرآن و مراحل سهگانه نفس، جهاد بزرگ یا خودسازي، یوسف و موقعیّت جدید،
برنامه یوسف براي نجات کشور و ملّت،
چگونه یوسف از استبدادگر روزگارش درخواست حکومت کرد؟ آیا پذیرش داوري از سوي استبداد رواست؟ بزرگی و عظمت را
( 1. مترجم. (صفحه 726 ( نگر! و دهها درس انسان ساز دیگر. ( 1
171 . آیه (آرامش خانوادگی در سایه یاد خدا)
اشاره
اَلَّذینَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا
مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مییابد. ( 28 / رعد)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
همیشه اضطراب و نگرانی یکی از بزرگترین بلاهاي زندگی انسانها بوده و هست و عوارض ناشی از آن در زندگی فردي و
صفحه 385 از 391
اجتماعی کاملاً محسوس است. همیشه آرامش یکی از گمشدههاي مهم بشر بوده و به هر دري میزند تا آن را پیدا کند و اگر
جمع آوري کنیم خود کتاب بسیار « کاذب » و « صحیح » تلاش و کوشش انسانها را در طول تاریخ براي پیدا کردن آرامش از طرق
از هر ده نفر « وبا » قطوري را تشکیل میدهد. بعضی از دانشمندان میگویند: به هنگام بروز بعضی از بیماريهاي واگیردار همچون
که ظاهرا به علت وبا میمیرند اکثر آنها به علت نگرانی و ترس است و تنها اقلیتی از آنها حقیقتا به خاطر ابتلاي به بیماري وبا از بین
فرد و جامعه و سعادت و بدبختی انسانها دارد و « بیماري » و « سلامت » نقش بسیار مهمی در « دلهره » و « آرامش » میروند. به طور کلی
چیزي نیست که بتوان از آن به آسانی گذشت و به همین دلیل تاکنون کتابهاي زیادي نوشته شده که موضوع آنها فقط نگرانی و
راه مبارزه با آن و طرز به دست آوردن آرامش است. تاریخ بشر پر است از صحنههاي غم انگیزي که انسان براي تحصیل آرامش
به هر چیز دست انداخته و در هر وادي گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است. ولی قرآن با یک جمله کوتاه و پر مغز،
.« بدانید که یاد خدا آرامبخش دلها است » : مطمئنترین و نزدیکترین راه را نشان داده و میگوید
ذکر خدا چیست و چگونه است؟
گفته است: گاهی به معنی حفظ (صفحه 727 ) مطالب و معارف آمده است با این تفاوت « مفردات » در « راغب » همانگونه که « ذِکْر »
به ادامه آن و گاهی به معنی یادآوري چیزي به زبان یا به قلب است، لذا « ذکر » به آغاز آن گفته میشود و کلمه « حفظ » که کلمه
و هر یک از آنها دوگونه است یا پس از فراموشی است و یا بدون فراموشی « ذکر زبانی » و « ذکر قلبی » : گفتهاند ذکر دو گونه است
و به هر حال منظور در آیه فوق از ذکر خدا که مایه آرامش دلها است تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرر تسبیح و
تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد و
این توجه مبدأ حرکت و فعالیت در وجود او به سوي جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و گناه سد مستحکمی ایجاد کند، این
که آن همه آثار و برکات در روایات اسلامی براي آن بیان شده است. در حدیث میخوانیم که از وصایایی که « ذکر » است حقیقت
لاخِ فی مالِه وَ اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِه وَ ذِکْرُ اللّهِ عَلی کُلِّ 􀁴 یا عَلِیُّ ثَلاثٌ لا تُطیقُها هذِهِ الاُْمَّۀُ الْمُواساتُ لِ » : پیامبر به علی فرمود این بود
حالٍ وَ لَیْسَ هُوَ سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ وَ لکِنْ اِذا وَرَدَ عَلی ما یَحْرُمُ عَلَیْهِ خافَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَهُ وَ تَرَکه:
اي علی سه کار است که این امت طاقت آن را ندارند (و از همه کس ساخته نیست) مواسات با برادران دینی در مال و حق مردم را
از خویشتن دادن و یاد خدا در هر حال، ولی یاد خدا (تنها) سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ نیست، بلکه یاد خدا
1) در حدیث دیگري میخوانیم ) .« آن است که هنگامی که انسان در برابر حرامی قرار میگیرد از خدا بترسد و آن را ترك گوید
اَلذِّکْرُ ذِکْرانِ: ذِکْرُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ لْمُصیبَۀِ وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَما حَرَّمَاللّهُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ حاجِزا: ذکر دو » : علی فرمود
گونه است: یاد خدا کردن به هنگام مصیبت (و شکیبایی و استقامت ورزیدن)و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد
2) و به همین دلیل است که در بعضی از روایات ذکر خداوند به عنوان یک سپر و وسیله ) .« کند و میان او و حرام سدي ایجاد نماید
اِتَّخِ ذُوا جُئَنا فَقالُوا یا » : دفاعی شمرده شدهاست، در حدیثی از امام صادق میخوانیم که روزي پیامبر رو به یارانش کرد و فرمود
جلد 1، صفحه 484 . (صفحه 728 ) اَمِنْ عَدُوٍّ قَدْ اَظَلَّنا؟ قالَ لا وَ لکِنْ مِنَ النّارِ قُولُوا سُبْحانَ اللّهِ وَ ، « سفینۀ البحار » رَسُولَ اللّهِ 1 و 2
الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ: سپرهایی براي خود فراهم کنید عرض کردند: اي رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا در برابر
دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سایه افکندهاند؟ فرمود: نه، از آتش (دوزخ) بگویید: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ
خدا را به پاکی بستایید و بر نعمتهایش شکر گویید و غیر از او معبودي انتخاب نکنید و او را از همه چیز برتر » اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ
معرفی شده، نیز به خاطر آن است که او مردم را به یاد « ذِکْرُ اللّهِ » 1) و اگر میبینیم در پارهاي از احادیث، پیامبر به عنوان ) .«« بدانید
بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُّ » : نقل شده است که فرمود « اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » خدا میاندازد و تربیت میکند. از امام صادق در تفسیر
صفحه 386 از 391
.« الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِکْرُ اللّهِ وَ حِجابُهُ: به وسیله محمّد دلها آرامش میپذیرد و او است ذکر خدا و حجاب او
عوامل هشتگانه نگرانی و پریشانی
1 گاهی اضطراب و نگرانی به خاطر آینده تاریک و مبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی میکند، احتمال زوال نعمتها،
گرفتاري در چنگال دشمن، ضعف و بیماري و ناتوانی و درماندگی و احتیاج، همه اینها آدمی را رنج میدهد، اما ایمان به خداوند
قادر متعال، خداوند رحیم و مهربان، خدایی که همواره کفالت بندگان خویش را برعهده دارد میتواند اینگونه نگرانیها را از میان
ببرد و به او آرامش دهد که تو در برابر حوادث آینده درمانده نیستی، خدایی داري توانا، قادر و مهربان. 2 گاه گذشته تاریک
زندگی، فکر انسان را به خود مشغول میدارد و همواره او را نگران میسازد، نگرانی از گناهانی که انجام داده، از کوتاهیها و
لغزشها، اما توجه به این که خداوند، غفار، توبهپذیر و رحیم و غفور است، به او آرامش میدهد، به او میگوید: عذر تقصیر به
جلد 1، صفحه 484 . (صفحه 729 ) کن و در مقام جبران بر آي، ، « سفینۀ البحار » - پیشگاهش بر، از گذشته عذرخواهی ***** 1
که او بخشنده است و جبران کردن ممکن. 3 ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و
خارجی، او را نگران میسازد که من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان جهاد چه کنم و یا در مبارزات دیگر چه میتوانم
انجام دهم؟ اما هنگامی که به یاد خدا میافتد و متکی به قدرت و رحمت او میشود، قدرتی که برترین قدرتها است و هیچ چیز
در برابر آن یاراي مقاومت ندارد، قلبش آرام میگیرد، با خود میگوید: آري من تنها نیستم، من در سایه خدا، بینهایت قدرت
دارم. قهرمانیهاي مجاهدان راه خدا در جنگها، چه در گذشته، چه در حال و سلحشوريهاي اعجابانگیز و خیره کننده آنان،
حتی در آن جایی که تک و تنها بودهاند، بیانگر آرامشی است که در سایه ایمان پیدا میشود. هنگامی که با چشم خود میبینیم و با
گوش میشنویم که افسر رشیدي پس از یک نبرد خیره کننده، بینایی خود را به کلی از دست داده و با تنی مجروح به روي تخت
بیمارستان افتاده اما با چنان آرامش خاطر و اطمینان سخن میگوید که گویی خراشی بر بدن او هم وارد نشده است، به اعجاز
آرامش در سایه ذکر خدا پی میبریم. 4 گاهی نیز ریشه نگرانیهاي آزار دهنده انسان، احساس پوچی زندگی و بیهدف بودن آن
است، ولی آن کسی که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامهها و
حوادث زندگی را در همین خط میبیند، نه از زندگی احساس پوچی میکند و نه همچون افراد بیهدف و مردد، سرگردان و
مضطرب است. 5 عامل دیگر نگرانی آن است که انسان گاهی براي رسیدن به یک هدف زحمت زیادي را متحمل میشود، اما
کسی را نمیبیند که براي زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکر کند، این ناسپاسی او را شدیدا رنج میدهد و در یک حالت
اضطراب و نگرانی فرو میبرد، اما هنگامی که احساس کند کسی از تمام تلاشها و کوششهایش آگاه است و به همه آنها ارج
6 سوءظنها و توهمها و خیالات پوچ یکی ( مینهد و براي همه پاداش میدهد دیگر چه جاي نگرانی و ناآرامی است؟ (صفحه 730
دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاري از مردم در زندگی خود از آن رنج میبرند، ولی چگونه میتوان انکار کرد که توجه به
خدا و لطف بیپایان او و دستور به حسن ظن که وظیفه هر فرد با ایمانی است این حالت رنجآور را از بین میبرد و آرامش و
اطمینان جاي آن را میگیرد. 7 دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادي یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و
نگرانی انسانها بوده و هست، تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران
وسایل زندگی ساعتها و یا روزها و هفتهها فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشَوَّش میدارد. اما ایمان به خدا و توجه به آزادگی مؤمن
و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادي همراه است به همه این اضطرابها پایان « زهد و پارسایی سازنده » که همیشه با
دُنْیاکُمْ هذِه اَهْوَنُ عِنْدي مِنْ وَرَقَۀٍ فی فَمِ جَرادَةٍ تَقْضِمُها: » : آن گونه وسعت یابد که بگوید « علیوار » میدهد، هنگامی که روح انسان
1) نرسیدن به یک وسیله مادي ) « دنیاي شما در نظر من بیارزشتر از برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که آن را میجود
صفحه 387 از 391
یا از دست دادن آن چگونه امکان دارد آرامش روح آدمی را بر هم زند و طوفانی از نگرانی در قلب و فکر او ایجاد کند. 8 یک
عامل مهم دیگر براي نگرانی ترس و وحشت از مرگ است که همیشه روح انسانها را آزار میداده است و از آن جا که امکان
مرگ تنها در سنین بالا نیست بلکه در سنین دیگر مخصوصا به هنگام بیماريها، جنگها، ناامنیها وجود دارد، این نگرانی میتواند
عمومی باشد. ولی اگر ما از نظر جهان بینی مرگ را به معنی فنا و نیستی و پایان همه چیز بدانیم (همانگونه که مادیون جهان
میپندارند) این اضطراب و نگرانی کاملًا به جا است و باید از چنین مرگی که نقطه پایان همه آرزوها و موفقیتها و خواستهاي
انسان است ترسید، اما هر گاه در سایه ایمان به خدا مرگ را دریچهاي به یک زندگی وسیعتر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه
خطبه 224 . (صفحه 731 ) عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضاي آزاد بشمریم ، « نهج البلاغه » - مرگ را همچون ***** 1
دیگر این نگرانی بیمعنی است بلکه چنین مرگی، هر گاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد دوستداشتنی و خواستنی است. البته
عوامل نگرانی منحصر به اینها نیست بلکه میتوان عوامل فراوان دیگري براي آن نیز شمرد، ولی باید قبول کرد که بیشتر نگرانیها
به یکی از عوامل فوق بازمیگردد و هنگامی که دیدیم این عوامل در برابر ایمان به خدا ذوب و بیرنگ و نابود میگردد تصدیق
.« اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ » خواهیم کرد که یاد خدا مایه آرامش دلها است
آیا آرامش با خوف خدا سازگار است؟
بعضی از مفسران در اینجا ایرادي مطرح کردهاند که خلاصهاش این است: ما از یک طرف در آیه فوق میخوانیم یاد خدا مایه
اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ: مؤمنان کسانی » : آرامش دلها است و از طرفی دیگر در آیه 2 سوره انفال میخوانیم
آیا این دو با هم منافات دارد؟ پاسخ سؤال این است که منظور از « هستند که وقتی نام خدا برده میشود قلبشان ترسان میگردد
آرامش همان آرامش در برابر عوامل مادي است که غالب مردم را نگران میسازد که نمونههاي روشن آن در بالا ذکر شد، ولی
مسلما افراد باایمان در برابر مسؤولیتهاي خویش نمیتوانند نگران نباشند و به تعبیر دیگر آن چه در آنها وجود ندارد نگرانیهاي
ویرانگر است که غالب نگرانیها را تشکیل میدهد اما نگرانی سازنده که انسان را به انجام وظیفه در برابر خدا و خلق و فعالیتهاي
( مثبت زندگی وامیدارد در وجود آنها هست و باید هم باشد و منظور از خوف از خدا نیز همین است. (صفحه 732
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
در آیه مورد بحث میفرماید: الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ همان کسانی که پس از بازگشت از بیراهه و گناه، به یکتایی
خدا و صفات ویژه او ایمان آورده و رسالت و دعوت پیامبرش را با جان و دل میپذیرند و به کتاب و وحی و آنچه از سوي خدا
به مفهوم پدید « ذِکْر » فرود آمده است گردن میگذارند و دل هایشان به یاد خدا به ساحل آرامش میرسد و آرامش مییابد. واژه
آمدن معنی براي نفس است و گاه به آگاهی و گفتاري که مفهوم و معنی را در برابر چشم باطن آشکار میسازد نیز گفته میشود.
با این بیان، در این آیه خدا انسان باایمان را اینگونه وصف میکند که با یاد خدا به آرامش قلب میرسد و در آیه دیگري
میفرماید: ایمان آوردگان تنها آن کسانی هستند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد … اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ
قُلُوبُهُمْ. ( 1) در آیه مورد بحث منظور این است که انسان باایمان با یاد خدا و با نگرش بر نعمتهاي گوناگون و پاداش پرشکوه او
به ساحل آرامش خاطر میرسد و در آنجا منظور این است که با یاد خدا و توجه به عدل و کیفر عادلانه او ترسان شده و خاطرش
پریشان میگردد. أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. بهوش باشید که با یاد خداست که دلها آرامش مییابد. و بدین سان خداي فرزانه
بندگانش را تشویق میکند که دلهاي طوفان زده خود را با یاد مهر و لطف و نعمت هاي بیکران و پاداش پرشکوه او آرامش
بخشند؛ چرا که وعده خدا تخلفناپذیر است و چیزي براي آرامش دلهاي نگران بهتر و آرامبخشتر از نویدهاي خدا نیست.